بیدمشک

شمیمی از عالم فراخاکی

بیدمشک

شمیمی از عالم فراخاکی

طبقه بندی موضوعی
بایگانی
آخرین مطالب

ظرفیت!

دوشنبه, ۶ آبان ۱۴۰۴، ۱۲:۰۷ ب.ظ

 

بدانکه مصدر و منشأ جمله علوم، حضرت الهی است. و اول موردی که فیض علم ازلی بر او وارد و فایض شد، قلب مصفای مصطفوی و نفس مزکای نبوی بود...

از قلب منور و نفس مطهر نبوی، فیض علوم و احوال و اخلاق و اعمال در قلوب و نفوس امت روان شد و اوعیۀ قلوب و نفوس ایشان در قلوب نزول فیض متفاوت و مختلف آمد...

هر کس به‌قدر استعداد از وی نصیبی یافتند.

أَنْزَلَ مِنَ السَّمَاءِ مَاءً فَسَالَتْ أَوْدِیَةٌ بِقَدَرِهَا

[خدا از آسمان آبی نازل کرد و رودها هرکدام به اندازۀ ظرفیت خود آب برگرفته و جاری شدند. (رعد/17)]

علمای ظاهر از ظاهر آن کلمات نصیب یافتند و علمای باطن از باطن آن

 

مصباح الهدایة و مفتاح الکفایة

عزالدین محمودبن علی کاشانی

باب دوم، فصل دوم

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۶ آبان ۰۴ ، ۱۲:۰۷
حسین غفاری

عبد بودن

يكشنبه, ۵ آبان ۱۴۰۴، ۱۰:۴۹ ق.ظ

 

 إِیَّاکَ نَعْبُدُ وَ إِیَّاکَ نَسْتَعِینُ

علامه طباطبایی در ذیل آیۀ ایاک نعبد و ایاک نستعین در تفسیر گرانسنگ المیزان، تعریفی که از عبد دارد این است که: «عبد یعنی آن انسانی که مِلک غیر باشد.» تمامی انسانها ملک خداوند است و خداوند مالک تمام موجودات از جمله انسانهاست. با این تعبیر: «عبادت نیز یعنی اظهار مملوکیت به صورت اختیاری توسط انسان.»

بالاخره انسان یک موجود صاحب اختیار است. اگر اظهار مملوکیت کند؛ عبد است، در غیر اینصورت اظهار استکبار می‌کند. طغیان در مقابل عبودیت است. پس عبادت اظهار مملوکیت اختیاری در مقابل خداوند است.

بعد در انتها می‌فرماید:

 «خدای سبحان طلبکاری است که احدی نمی‌تواند دِین او را بپردازد

 

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۵ آبان ۰۴ ، ۱۰:۴۹
حسین غفاری

دریغ

پنجشنبه, ۱۸ مهر ۱۴۰۴، ۱۰:۱۱ ق.ظ

 

دریغ، حکایت دو دله‌ها و چند دله‌هاست،

اهالی بروم یا نروم؛ دیگران هستند، حالا فرصت هست، اگر بروم...
دچارشدگانِ اما و اگر و شاید و مگر...
اسیران «اصر و اغلال»*، بند بر پایان، سست رایان و سست پایان؛ روایت آغازهای خوب شد نرفتیم و پایان‌های کاش بودیم...
«دریغ» قصۀ همۀ ماست!
مگر نه این است که حسین یعنی خوب، زیبایی، رسایی و والایی. ما روزی چندبار به حسین و خوبی نه می‌گوییم! هر وقت خوبی سراغ قلبمان را گرفت، هر وقت زیبایی و بایستگی و کار شایسته فرامان خواند و به کار خوب نه گفتیم، ما نیز حسرت‌زده و واماندۀ قافلۀ حسین شده‌ایم...

دریغ، روایت آنانی است که همسفر کاروان حسینی نشدند.

حکایت جاماندگان از هجرت، سعادت، شهادت و همرکابی و حضور در خیمه‌گاه حسین است.

افرادی چون: عبدالله بن حُرّ جُعفی، زیدبن ارقم انصاری، براءبن عارب انصاری و ...

کتاب دریغ، نوشته دکتر محمدرضا سنگری، چاپ اول 1400، انتشارات نوید شیراز

 

*اشاره به آیه 157 سوره اعراف: وَیَضَعُ عَنْهُمْ إِصْرَهُمْ وَالْأَغْلَالَ الَّتِی کَانَتْ عَلَیْهِمْ...

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۸ مهر ۰۴ ، ۱۰:۱۱
حسین غفاری

بندگی

پنجشنبه, ۱۱ مهر ۱۴۰۴، ۰۷:۳۳ ق.ظ

 

وظیفه ما جز عبادت و بندگی چیزی نیست .

خداوند فرمودند: 

وَمَا خَلَقْتُ الْجِنَّ وَالْإِنْسَ إِلَّا لِیَعْبُدُونِ (ذاریات/56)

برای همین به ما آموختند که بگوئیم: 

إِیَّاکَ نَعْبُدُ وَإِیَّاکَ نَسْتَعِینُ (حمد/5)

حافظ چه خوش گفته که :

در کوی عشق شوکت شاهی نمی‌خرند

اقرار بندگی کن و اظهار چاکری

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۱ مهر ۰۴ ، ۰۷:۳۳
حسین غفاری

دفاع مقدس هشت ساله و دوازده روزه

شنبه, ۵ مرداد ۱۴۰۴، ۰۶:۰۲ ب.ظ

مطلب ذیل از نوشته‌های دوست عزیزم آقای توحید اصغرزاده است. که ایتدا در یک جلسه جوانه‌ زد سپس شکوفه داد و من آنها را تایپ کردم و دوباره آنها را از نظر گذرانید و مطالبی دیگر به آن افزود تا به بار نشست. 

حیفم آمد مطالب اسیر زمان خاص باشد لذا انتشار در اینجا شاید بسیاری را به فکر وا دارد. 

..................................................................

بسمه تعالی

دفاع مقدس ۸ ساله و ۱۲ روزه

ادبیات، ذات فریادرسی دارد. نوعی کشف حقیقت و افشای واقعیت است. ادبیات، حقیقت را با ابزار کلمه، خط و ربط، کشف                 می‌کند و تبدیل به فریادرسی می‌کند که ای اهل عالم حق را یافته‌ام. مراقب باشید، پاس بدارید. چه بسیار، در این راه، بی‌محلی دیده است این هنر. گاه نیز صدایش گرفته است. ادیبان راستین،حقیقت را در محافل ادبی و جشنواره‌ها، جستجو نمی‌کنند تا کشفش کرده باشند. آنان معتقدند که صدف حقیقت در آبهای خروشان، زیست می‌کند. برخورد موجها و صخره‌ها، لعل حقیقت را به صحن ساحلها می‌­آورد. دریاهای پر آشوب، صدای  نعلین حقیقت را  دلنواز می‌سازد. ایثار نیز، چنین طنین با وقاری دارد  مثل نوحۀ «زینب زینب» « حیدر حیدر». گویی  دریای غیرت­، موج برمی‌دارد . صدف سخت روزگار را می‌شکند و چشم خلایق را به لعلش روشن می‌کند. ساحل، نجوا کنان، گمشده‌اش را می‌یابد. مثل ایران، پسرش نورالدین را و مثل رستم، سهرابش را به آغوش می‌کشد... القصه، سخن از حقیقت سخت است.

 

تفاوت و مشترکات دفاع مقدس ۸ ساله و ۱۲ روزه

تفاوت دو جنگ و دو دفاع به یک مکاشفه و مفاهمه نیاز دارد. در دفاع  ۸ ساله، حماسه، غالب بود و مردم می‌دیدند که جنگ، مرز دارد. پشت خط دارد. و زمان آن را «عادی سازی» می‌کرد. وگرنه 8 سال طول نمی‌کشید. مدافعان وطن، فرصت می‌کردند، حتی مرگ  را بازی بدهند و بوسه برگونۀ شهادت بزنند. عکس بگیرند. خاطره بنویسند. مرخصی بیایند و ازدواج کنند. شهادتشان هم  طول و عرض داشت، می‌شد رفتنشان را تماشا کرد. مجلس گرفت و نوحه گفت. مردم کوچه و بازار به معزا تسلیت می‌گفتند و به عیادت زخمی‌هایشان می‌رفتند. زن و بچه‌هایشان را دلداری می‌دادند. مردم، پشت جبهه بودند و می‌رفتند در زمین دشمن هم می‌جنگیدند و روایتها با تأخیر میآمدند. آژیرها، فرصت جابجایی بودند.

دفاع ۱۲ روزه، خیلی متفاوت بود. مرز نداشت. وحشتناک‌ترین جنگ و دفاعِ بدون مرز بود. مدافعانش، امان نداشتند. شهادتشان در چشم برهم خوردنی اتفاق می‌افتاد. نه مرز جغرافیایی، نه دروازۀ جنگی، نه حریف درست وحسابی و... هیچکدام معلوم نبود. در این ۱۲ روز بجای ستون پنجم، هزار ستون خیانت برپا شد و به تعداد هر کینه یک جاسوس نامریی و خائن، خنجر به‌دست، به جان مردم افتادند. خَردَجالشان دیگر، نی‌لبکِ فریب نمی‌زد، لگد می‌پراند و بر طبل  خیانت  می‌کوبید. صدا در هم می‌پیچاند که هر خانۀ ایرانی، یک جبهه است، باید کوبیده شود! نام ایران را هشتک می‌زد و می‌نوشت؛ زندگی ممنوع.

نصف روز، خیمه‌ها سوختند. سه روز، عباسها، اکبر و اصغرها، زهیرها ، عونها و حبیبها، یک به یک از پشت سر تیر خوردند تا امامشان، سر از سجده‌شان بردارد. ظهرِ روز سوم، ورق برگشت. ایران، کوفه نشد. اسارت را نپذیرفت. نخواست، مثل توابین، سنگ ندامت بر سینه بزند. سینه ستبر کرد. برخاست، چه برخاستنی! چه انتقامی! مختار هم  دست به دهان ماند. مردم، امانِ آل صهیون را بریدند. خوارج را جواب کردند و تا خیمۀ معاویه، پیش رفتند. خانه خرابشان کردند. له‌شان کردند. آنان که قَهر بودند، مِهر ورزیدند. در بیرون مرزها، تنگۀ احد را  بستند. آنان که خسته بودند، خیز برداشتند و نگذاشتند زینب را به اسارت ببرند.

آرش نیز چلۀ کمانش را کشید و چشم حرمله را کور کرد. فردوسی هم به میدان آمد. رستم هم سهرابش را زمین گذاشت و گفت، مبادا ایران ویران شود و توران را به هم ریخت. سپرهای ایرانی، گنبدی از جنس معنویت ساختند. حرمله به ریش خودش خندید. تل آویو، ویرانه شد. توران  در پشت تاریخ به خود لرزید. سد سیحون شکست. کوه صهیون هم. بلا  راهش را کج کرد. حیفا هم حیف و میل شد.

ویژگی مشترک: دشمنان ۸ ساله همگی آمده بودند. به همان تعداد، ولی آزموده‌تر و کینه ورزتر، خلبانان‌شان ۲۰ سال تمرین خشم کرده بودند. بار دیگر قصد سیاوشون داشتند و زخم زبان می‌زدند. می‌خواستند، زینب را به مجلس یزید بکشانند.12 روز، معجزه بارید. ظهر عاشورا، خنک شد. مثل دل زینب. تهمینه هم آرام گرفت.

مردم همچنان  در خط مقدم، مراقب روایتها هستند. نباید به قول رهبرشان، نه بزرگ‌نمایی و نه کوچک‌انگاری کرد. از روز سیزدهم، جنگ روایتها شروع شد. روایت امروز، ساز و کار گذشته را ندارد. فرش روایت، با تار و پود فریب بافته می‌شود...

گلایه‌ها هم سرجای خودشان است که چرا در 12 روز، هنرورزان برخلاف نظامیان، زمین‌گیر شدند. تیر نخورده، بر زمین خوردند. بُهت کردند، گاه به شک افتادند. معلوم شد ۴۵ سال هرچه  نشسته و خورده بودند و هر چه ایستاده تندیس گرفته بودند به اندازۀ ۱۲ روز فشنگ نداشتند تا به عمق سرزمین رسانه‌های دشمن شلیک بکنند! فرماندهان نظامی همۀ مسئولیتها را به دوش گرفتند.

گویی علاجی نداشتند.به جز «علاج» محسن چاووشی با شعر کاظم بهمنی، صدایی بلند نشد. اگر نبود مداحی‌ها و نوحه‌ها معلوم نبود چه بر سرمان می‌آمد.خوب شد که «ایران» را به هنگام خواندیم و سمفونی ایران را  با غیرت عاشورا طنین انداختیم. کافی بود در این بزنگاه، وحدت را پشت گوش می‌انداختیم، ای بسا، سرِ سرنوشتمان را  می‌بریدند.جهود با لشکری از جُهال، خاک آبرویمان را به توبره می‌کشید و ریشمان را به دست یانکی مست می‌دادند چون گفته بود، بزنید ریشه این ملت را.

 

چند نکتۀ الزام‌آور:

1- اتحاد و وفاق این بزنگاه تاریخ در پدیده‌های اجتماعی به کار گرفته شود و کینه‌ها را  دوباره خرمن نکنیم.

2- نقش فرماندهی و رهبری دفاع که در همۀ عرصه‌ها جلوتر از همه بودند، باز تعریف شود که او چگونه  راز مردم را فهمیده است.

3- آثار نقشۀ شوم تجزیۀ کشور و پیامدهایش را از عمق تاریخ بیرون بکشیم و به فهم نسل جدید برسانیم.

4- اثر بخشی و علت پژوهی وحدت دینی از سیستان تا آذربایجان غربی را ارج بنهیم و بدانیم، چه اتفاقی افتاد که علمای تراز اول اهل سنت ایران و عرب به پای وطن و رهبرشیعی‌شان ایستادند و قبضۀ شمشیرشان را برای صهیونیزم تیز کردند.

5-چگونه باید اختلافات مذهبی را کنار بگذاریم.

6- بازسازی شخصیتهای شهید این ایام را جدی بگیریم (مدل سازی فرهنگی)

7- تروریسم دولتی را درست و دقیق روایت کنیم که دنیا را هدف گرفته است.

 

توحید اصغرزاده

چهارشنبه یک مرداد 1404

 

۲ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۵ مرداد ۰۴ ، ۱۸:۰۲
حسین غفاری

خاکریزها

دوشنبه, ۲۴ تیر ۱۴۰۴، ۱۰:۱۶ ق.ظ

هو

 در جریان دوران دفاع مقدس یک!، خاکریزها کاملاً هویدا بودند. آن‌طرف دشمن بود، این‌طرف ما!

تنها حربۀ دشمن در این‌طرف خاکریزها، «شایعه» بود. که گهگاه توسط تعداد انگشت‌شمار نفوذی، بر سر زبانها می‌افتاد و می‌چرخید. اما خیلی زود در سینۀ خاکریز زمین‌گیر می‌شد. ایمان و تقوای نیروها خیلی زود غلبه می‌کرد.

اما در همان دوران نیز گاه آدم موقعیت را گم می‌کرد! برای همین فرماندهانی چون شهید «همت» برای این لحظه‌ها راهبرد داشتند و آن اینکه: «هر موقع در مناطق جنگی راه را گم کردید، نگاه کنید آتش دشمن کدام سمت را می‌کوبد همان جبهه خودی است.»

در جریان دفاع مقدس دو (جنگ 12 روزه) وقتی خاکریزها کاملاً آشکار شد که یک طرف تمام کفر با نوک پیکان اسرائیل ایستاده و این طرف خاکریز تمام اسلام ایستاده با میدان‌داری ایران، از صدر تا ذیل مردم به هر بهانه‌ای پای پرچم ایستادند تا در آن اوج در اهتزاز باشد. اما بلافاصله بعد از تعلیق جنگ! موشهای اسرائیلی و آلبانیایی از سوراخ سکوهای تلفنهای همراه سربرآوردند تا نخ این تسبیح همبستگی را بجوند تا دانه‌های به هم پیوستۀ آن را بپراکنند.

بازهم باید مانند دوران دفاع مقدس یک به سجاده‌های معطر نیمه‌شب پناه برد.

شامّه را به تلاوت آیات نور تیز کرد تا بتوان تعفن نفوذ و تفرقه را شنید.

پینه‌های پیشانی نباید آدم را بفریبد.

باید از سِحر «هوش مصنوعی فرعونیان» به «خیمۀ ولایت» پناه بُرد تا آن ولی، پرده از این «وسوسه‌های شوم» بردارد.

«امام منصور» ذکر باطل السِحر «وَلَا تَهِنُوا وَلَا تَحْزَنُوا وَأَنْتُمُ الْأَعْلَوْنَ»(آل عمران/139) را زمزمه می‌کند. اگر مؤمنید گوش فرا دارید که وعدۀ صادق صبح نزدیک است. «أَلَیْسَ الصُّبْحُ بِقَرِیبٍ» (هود/81)

...وادی پر از فرعونیان و قبطیان است

موسی جلودار است و نیل اندر میان است...

گر صد حرامی، صد خطر در پیش داریم

حکم جلودار است سر در پیش داریم

«فرض است فرمان بردن از حکم جلودار»

گر تیغ بارد، گو ببارد نیست دشوار(حمید سبزواری)

 

حسین غفاری

دوسنبه 23 تیر 1404

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۴ تیر ۰۴ ، ۱۰:۱۶
حسین غفاری

من بی من

پنجشنبه, ۶ تیر ۱۴۰۴، ۱۰:۰۹ ق.ظ

من بی من

خواندن کتاب «من بی من» را امروز 5 تیرماه 1404تمام کردم. در همان انتها دیدم که تاریخ رحلت آقا سید محمد حسن الهی طباطبایی هم 5 تیرماه 1347 است. 

هرچند آقای نادر مسیبی نویسنده کتاب خواسته آیت الله الهی را به تصویر بکشد  که خودبخود علامه طباطبایی هم به تصویر کشیده شده است، لکن در پاورقی‌های بسیار خوبش لایه‌های دیگری را از این مرد عارف به تصویر کشیده که کتاب را خواندنی‌تر کرده است. 

هرکس این کتاب را بخواند، خواهد فهمید که به قول حضرت امام خمینی «عالم پر از هیاهو است!» این کتاب تنبیهی است تا ما را از خواب غفلت بیدار کند.

همچنین تذکر دهد که خروج از این عالم هستی به بشارت «موتوا قبل ان تموتوا» به جهد و جهاد میسر است: 

نازپرورد تنعم نبرد راه به دوست 

عاشقی شیوه رندان بلا کش باشد. 

به روح ملکوتی حضرت آیت الله الهی صلوات 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۶ تیر ۰۴ ، ۱۰:۰۹
حسین غفاری

لگد دشمن؟!

سه شنبه, ۲۸ خرداد ۱۴۰۴، ۰۹:۰۱ ق.ظ

 

اگر امروز سوریه را داشتیم سیل مردمی را شاهد بودیم که برای رویایی با دشمن صهیونی، جلوی پایگاههای بسیج به صف ایستاده بودند.

یا آن 12 ساله‌ها را می‌دیدیم از اینکه آنها را به جبهه نمی‌برند، گریان و نالان بودند!

و هزار تصویر دیگر که ما را به «سالهای دفاع مقدس یک» می‌برد.

اما برخی خوابیدند! و سوریه و برخی جاهای دیگر از دست رفت و بعد هم فکر کردند سر میز مذاکره می‌توانند کاری از پیش ببرند، که نبردند و ...

آقا امیرالمؤمنین علیه السلام چه زیبا فرمود: مَنْ نَامَ عَنْ نُصْرَةِ وَلِیِّهِ انْتَبَهَ بِوَطْأَةِ «عَدُوِّهِ»

کسی که به هنگام یاری ولیّ (رهبر) خود، بخوابد با لگد دشمن از خواب بیدار خواهد شد!

 «عیون الحکم و المواعظ»

حالا که «دفاع مقدس دو» کلید خورده است گویا این لگدپرانی دشمن باز آنها را از خواب غفلت بیرون نرانده است.

اما رهبر آگاه و مقتدر ما این بار هم با صلابت فرمود: رژیم صهیونیستی اشتباه بزرگی کرد، خطای بزرگی کرد، غلطی کرد و عواقب آن، او را بیچاره خواهد کرد، به توفیق الهی.

و ما به این وعده امیدواریم به حول و قوۀ الهی.

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۸ خرداد ۰۴ ، ۰۹:۰۱
حسین غفاری

چراگاه شیطان

يكشنبه, ۵ خرداد ۱۴۰۴، ۰۷:۳۳ ب.ظ

هو
رمه‌های آرامی را که می‌پنداشتیم آرام و سربزیر می‌چرند؛ چون به مرتع غضب راه یافتند، چوپان خود را دریدند!
هرچند یوسف را گرگ ندریده بود اما برادرانش او را درمیان خودشان پاره پاره کرده و برایش داستانی از گرگ بیرونی ساختند.
ای دریده پوستین یوسفان
گرگ بر خیزی ازین خواب گران
گشته گرگان یک به یک خوهای تو
می‌درانند از غضب اعضای تو
آدمی‌زاده مجمع اضداد است. گاه گوسفندش گرگی می‌کند اگر در چراگاه شیطان چریده باشد.
🤲و عَمِّرْنی ما کانَ‌ عُمری‌ بِذْلَةً فی طاعَتِکَ، فإذا کانَ عُمری مَرتَعاً لِلشَّیطانِ فَاقبِضْنی إلَیکَ قَبْلَ أَنْ یَسْبِقَ مَقْتُکَ إِلَیَّ، أَوْ یَسْتَحْکِمَ غَضَبُکَ عَلَیَّ‌
(و مرا تا وقتی زنده بدار که عمرم در طاعت تو به کار رود و چون بخواهد عمرم چراگاه شیطان شود، جانم را بستان قبل از آن که دشمنیت به من رو کند، یا خشمت بر من مستحکم شود.«دعای مکارم اخلاق»)

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۵ خرداد ۰۴ ، ۱۹:۳۳
حسین غفاری

گنجینۀ بی پایان

سه شنبه, ۲۴ ارديبهشت ۱۴۰۴، ۱۰:۴۱ ب.ظ

کتاب "گنجینه‌ی بی‌پایان" دربرگیرنده‌ی شش گفتار از بیانات حضرت آیت‌الله‌العظمی خامنه‌ای(مدّظلّه‌العالی) میباشد، که به طور مشخّص به مسئله‌ی شناخت و بررسی جایگاه، اهمّیّت و ویژگی‌های نهج‌البلاغه پرداخته است.

تا کنون 4 جلد از بیانات معظم له در خصوص نهجالبلاغه به چاپ رسیده که گنجینه‌ی بی پایان درواقع جلد چهارم است. 

در این کتاب در ص 63 و 64 آن مطلبی از دوره امیرالمؤمنین علیه السلام نقل می‌کند که خیلی آدم را متأثر کرده و با امروز خودمان تطبیق می‌شود. 

این برش از کتاب را در اینجا بخوانید: 

‏... در زمان امیرالمؤمنین جبهه هایی وجود داشتند که با علی میجنگیدند و دقیقاً شعارشان ‏شعار على بود؛ آن هم از چهره‌های ممتاز و برجسته و سابقه دار مثلاً جبهه ی ناکثین یعنی ‏بیعت شکنان که همان جبهه ی جنگ جمل باشند جبهه ی طلحه و زبیر و عایشه که با علی ‏میجنگیدند، با چه شعاری میجنگیدند؟ با شعاری که دقیقاً خود امیرالمؤمنین هم آن شعار را ‏میداد؛ شعار اسلام شعار طرف داری از حق یا جبهه ی قاسطین یعنی جبهه ی معاویه جبهه ی ‏شام آن چنان حرف میزد و تظاهر میکرد که برای بیننده و شنونده ی بی طرف تردید به وجود می ‏آمد که خب این چه میگوید، آن چه میگوید؟ این راست میگوید یا آن راست میگوید؟
شما نامه های معاویه به علی را نگاه کنید؛ دقیقاً مثل نامه های علی به معاویه است. ‏امیرالمؤمنین مثلاً مینویسد: «من امیر المؤمنین علی بن ابی طالب إلى معاویة بن ابی سفیان، او ‏هم در جواب مینویسد: من امیر المؤمنین معاویة بن ابی سفیان إلى علی بن ابی طالب؛ بعد او ‏نمیگوید «من امیرالکافرین»، او نمیگوید «من امیرالمشرکین»؛ او هم خودش را امیر مؤمنان ‏میداند بعد علی بن ابی طالب مثلاً در نامه مینویسد که ای معاویه تقوا پیشه کن از خدا بترس، ‏خون مسلمانها را این جور به هدر نده؛ معاویه هم دقیقاً در جواب همینها را مینویسد: ای علی ‏از خدا بترس بین مسلمانها اختلاف ایجاد نکن؛ «اتق الله»، تقوای خدا پیشه کن در تعبیرات ‏معاویه خطاب به علی فراوان است.‏
خب، دو جبهه با هم دارند میجنگند با یک شعار، طبیعی است که هر دو هم حق نیستند؛ یکی ‏حق است یکی باطل. مشکل على این است که جبهه ی روبه رویش یک جبهه ی صریح ‏نیست؛ جبهه ای که با طرح یک شعار ناگهان علی بتواند مردم را از دور او متفرق کند نیست. ‏هر چه علی بگوید او هم میگوید. البته علی بن ابی طالب حرف گفتنی در دنیا خیلی داشت ‏اما همه ی حرفهای گفتنی لزوماً فهمیدنی هم نیست خیلی از حرفها است که آدم میتواند ‏بگوید اما نمیتواند قول بدهد که شنونده های آدم بفهمند آن حرف را یا بپذیرند؛ و غم علی این ‏است. اینکه شما شنفته اید علی بن ابی طالب میرفت لب چاه را باز میکرد و با چاه درد دل ‏میکرد - حالا یا واقعیت دارد یا سمبلیک است؛ و هر چه هست حرف خوب و درستی است. ‏برای خاطر این بود که جز یک عده ای که به علی ایمان می آوردند به خاطر اینکه او را می ‏شناختند عبادتش را میدیدند و بدگویی معاویه را دورادور شنفته بودند جز یک عده ای که به ‏دلیل خاصی علی را دوست میداشتند و به او مؤمن بودند جای این شبهه و اشتباه برای همه ‏وجود میداشت که خب از کجا معلوم که این راست بگوید [اما] او راست نگوید؟!‏

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۴ ارديبهشت ۰۴ ، ۲۲:۴۱
حسین غفاری