آدم سنگی


شیطان [در جهانبینی اسلامی]
در جهانبینی اسلامی اساساً جهان و موجودات جهان به دو دستۀ خیر و شر منقسم نمیگردد. در جهان، آفریدهای که نبایست آفریده شده باشد و یا بد آفریده شده باشد وجود ندارد. همه چیز زیبا آفریده شده و همه چیز بجا آفریده شده و همه چیز مخلوق ذات احدیث است .
قلمروی شیطان «تشریع» است نه «تکوین»، یعنی قلمروی شیطان، فعالیتهای تشریعی و تکلیفی بشر است. شیطان فقط در وجود بشر میتواند نفوذ کند نه در غیر بشر. قلمروی شیطان در وجود بشر نیز محدود است به نفوذ در اندیشه او، نه تن و بدن او . نفوذ شیطان در اندیشه بشر نیز منحصر است به حد وسوسه کردن و خیال یک امر باطلی را در نظر او جلوه دادن.
قرآن این معانی را با تعبیرهای «تزیین»، «تسویل»، «وسوسه» و امثال اینها بیان میکند. و اما اینکه چیزی را در نظام جهان بیافریند و یا اینکه تسلط تکوینی بر بشر داشته باشد، یعنی به شکل یک قدرت قاهره بتواند بر وجود بشر مسلط شود و بتواند او را بر کار بد اجبار و الزام نماید، از حوزه قدرت شیطان خارج است. تسلط شیطان بر بشر محدود است به اینکه خود بشر بخواهد دست ارادت به او بدهد: « إِنَّهُ لَیْسَ لَهُ سُلْطَانٌ عَلَى الَّذِینَ آمَنُوا وَعَلَىٰ رَبِّهِمْ یَتَوَکَّلُونَ إِنَّمَا سُلْطَانُهُ عَلَى الَّذِینَ یَتَوَلَّوْنَهُ» (نحل/ 99 و 100)
«همانا شیطان بر مردمی که ایمان دارند و به پروردگار خویش اعتماد و اتکا میکنند تسلطی ندارد. تسلط او منحصر است به اشخاصی که خودشان ولایت و سرپرستی شیطان را پذیرفته و میپذیرند.»
قرآن از زبان شیطان در قیامت نقل میکند که در جواب کسانی که به او اعتراض میکنند و او را مسؤول گمراهی خویش میشمارند میگوید: «وَمَا کَانَ لِیَ عَلَیْکُمْ مِنْ سُلْطَانٍ إِلَّا أَنْ دَعَوْتُکُمْ فَاسْتَجَبْتُمْ لِی فَلَا تَلُومُونِی وَلُومُوا أَنْفُسَکُمْ» (ابراهیم/22)
«من در دنیا قوۀ اجبار و الزامی نداشتم. حدود قدرت من فقط «دعوت» بود. من شما را به سوی گناه خواندم و شما هم دعوت مرا پذیرفته و اجابت کردید، پس مرا ملامت نکنید ، خویشتن را ملامت کنید که به دعوت من پاسخ مثبت دادید. ارتباط من با شما صرفاً در حدود «دعوت» و «اجابت» بوده و بس».
فلسفه و حکمت این اندازۀ تسلط شیطان بر بشر، «اختیار» انسان است. مرتبۀ وجودی انسان ایجاب میکند که حُرّ و آزاد و مختار باشد. موجود مختار همواره باید بر سر دو راه و میان دو دعوت قرار گیرد تا کمال و فعلیت خویش را که منحصراً از راه «اختیار» و «انتخاب» به دست میآید تحصیل کند .
در جهان بینی اسلامی، هیچ موجودی نقشی در آفرینش به صورت استقلال ندارد. قرآن برای هیچ موجودی استقلال قائل نیست. هر موجودی هر نقشی را دارد، به صورت واسطه و مجرا واقع شدن برای مشیت و ارادۀ بالغه الهیه است.
قرآن برای فرشتگان، نقش واسطه بودن برای انفاذ مشیت الهی در خلقت قائل است. ولی برای شیطان، حتی چنین نقشی نیز قائل نیست، تا چه رسد به آنکه او را در خالقیت مستقل بداند. آنچنانکه در اوستا، اهریمن خالق مستقلی است در برابر آهورامزدا.
از اینرو اینکه معمولاً کلمۀ شیطان را در ترجمۀ متون اسلامی به «اهریمن» یا «دیو» ترجمه میکنند، غلط فاحش است. کلمۀ شیطان مرادفی در فارسی ندارد و باید عین لفظ در ترجمه بیاید.
شیطان از نظر قرآن به هیچ وجه قطبی در مقابل خداوند نیست. حتی قطبی در برابر فرشتگان که به اذن پروردگار دستاندرکار خلقتاند و مجری مشیت الهی در آفرینش اشیاء میباشند نیز نیست. به طور کلی تصور مردم ما از «جن» با تصویری که قرآن از جن میدهد متفاوت است. جن در قرآن موجودی است مانند انسان و مکلف به تکالیفی مانند تکالیف انسان، ولی موجودی نامرئی. اما جن در تصور عامه مردم موجودی است در ردیف فرشته. قرآن ، جن را با انس (انسان) ردیف میکند و عامه مردم با فرشته. شیطان به نص قرآن از نوع جن است. در جهانبینی اسلامی، فرشتگان نقشی اجرائی در نظام تکوین دارند، برخلاف جن که از این نظر هیچ نقشی ندارد. ردیف قرار دادن «جن و ملک» در ادبیات اسلامی، به اعتبار اشتباهی است که مسلمین از سابقۀ ذهنی با مفاهیم زردشتی دامنگیرشان شده است .
جهان بینی اسلامی بر خلاف جهان بینی زردشتی و مانوی و مزدکی یک قطبی است. شیطان از نظر قرآن مصداق : « الَّذِی أَحْسَنَ کُلَّ شَیْءٍ خَلَقَهُ»(سجده/7) و همچنین مصداق : «رَبُّنَا الَّذِی أَعْطَىٰ کُلَّ شَیْءٍ خَلْقَهُ ثُمَّ هَدَىٰ » (طه/50) است.
وجود شیطان و شیطنت و اضلال او خود مبنی بر حکمت و مصلحتی است و به موجب همان حکمت و مصلحت، شیطان شر نسبی است نه شر حقیقی و واقعی و مطلق .
از همه شگفتتر این است که بر حسب منطق قرآن، خدا خودش به شیطان ، پست «اضلال» و «گمراه سازی» را اعطاء فرموده است. در این باره قرآن کریم میفرماید : «وَاسْتَفْزِزْ مَنِ اسْتَطَعْتَ مِنْهُمْ بِصَوْتِکَ وَأَجْلِبْ عَلَیْهِمْ بِخَیْلِکَ وَرَجِلِکَ وَشَارِکْهُمْ فِی الْأَمْوَالِ وَالْأَوْلَادِ وَعِدْهُمْ ۚ وَمَا یَعِدُهُمُ الشَّیْطَانُ إِلَّا غُرُورًا» (اسراء/64) در اینجا، خدا شیطان را مخاطب ساخته به وی فرمان میدهد که : «هر که را از فرزندان آدم میتوانی بلغزان، با سواره نظام و پیاده نظامت بر آنان بتاز، در ثروت و فرزند شریکشان شو و نویدشان ده، شیطان جز دروغ و فریب نویدشان نمیدهد.» گوئی شیطان آمادگی خود را برای تحویل گرفتن پُست اضلال، اعلام میدارد آنجا که میگوید: «قَالَ فَبِمَا أَغْوَیْتَنِی لَأَقْعُدَنَّ لَهُمْ صِرَاطَکَ الْمُسْتَقِیمَ ثُمَّ لَآتِیَنَّهُمْ مِنْ بَیْنِ أَیْدِیهِمْ وَمِنْ خَلْفِهِمْ وَعَنْ أَیْمَانِهِمْ وَعَنْ شَمَائِلِهِمْ ۖ وَلَا تَجِدُ أَکْثَرَهُمْ شَاکِرِینَ» (اعراف/16 و 17)
«به این سبب که مرا گمراه ساختی، بر سر راه ایشان خواهم نشست، آنگاه از پیش رو و از پشت سرشان، و از راست و از چپشان خواهم آمد و بیشتر آنان را سپاسگزار نخواهی یافت.»
البته معنی و مفهوم اضلال و قلمروی شیطان در این پست همان است که قبلا اشاره شد و نه بیشتر، یعنی هیچگونه اجبار و الزامی نسبت به بشر در کار نیست، هر چه هست «وسوسه» است و «دعوت» است و «تزیین» است و «تسویل».
تذکر این نکته لازم است که مقصود ما از اینکه تکوین از قلمروی شیطان خارج است این نیست که شیطان هیچ نقشی در تکوین ندارد. مگر ممکن است موجودی در عالم تکوین وجود داشته باشد و هیچ نقش و اثری نداشته باشد؟! مقصود این است که شیطان نه خالق مستقل بخشی از موجودات و قطبی در برابر خداوند است و نه در نظام طولی جهان مانند فرشتگان، نقشی از تدبیر و اداره کائنات به او سپرده شده است و نه تسلطش بر بشر در حدی است که بتواند او را به آنچه میخواهد مجبور نماید. قرآن برای شیطان و جن، نقشی در تکوین قائل است اما مجموعاً از نقش انسان برتر و بالاتر نیست .
مقصود اصلی ما از این بحث این است که قرآن مسأله شیطان را به شکلی طرح کرده است که کوچکترین خدشهای بر توحید ذاتی و اصل «لَیْسَ کَمِثْلِهِ شَیْءٌ» (شوری/11) و همچنین بر توحید در خالقیت و اصل «أَلَا لَهُ الْخَلْقُ وَالْأَمْرُ» (اعراف/54) «قُلِ اللَّهُ خَالِقُ کُلِّ شَیْءٍ» (رعد/16) «وَلَمْ یَکُنْ لَهُ شَرِیکٌ فِی الْمُلْکِ» (اسراء/111) ، وارد نمیسازد.
عدل الهی، مرتضی مطهری، صفحات 70 الی 74 (سرفصل شیطان)

بسم الله الرحمن الرحیم
نقدی بر کتاب همزاد تنهایی کریم فیضی
آشنایی من با آقای «کریم فیضی» با کتاب «قرآن عقل الله» آغاز شد که گفتگوهایی با استاد دکتر غلامحسین ابراهیمیدینانی پیرامون قرآن کریم است. بعد از آن هم چند کتاب به این قفسۀ آشنایی افزوده شد.
در عین حال کتابهایی که در خصوص «علامه سید محمد حسین طباطبایی» نوشته میشدند، همیشه برایم جذاب بود. و از همین راه چند کتابی را که در بارۀ برادر ایشان «سید محمد حسن الهی طباطبایی» نیز به چاپ رسیده بود، مشاهده کردهام.
کتاب «همزاد تنهایی» را دوست ارجمندم «دکتر صمد اسماعیلزاده» معرفی نموده و آن را با ولع هرچه تمام خواندم. در فاصلۀ کوتاه چندماهۀ اخیر کتاب «من بی من» را از آقای «نادر مسیبی» خوانده بودم. دکتر اسماعیلزاده از من پرسیده بود که کتاب «من بی من» (که در رابطۀ علامه محمد حسن الهی طباطبایی نوشته شده) چگونه بود که من گفته بودم: متن کتاب به لحاظ داستانی ضعیف است اما پاورقیها، کمک شایانی برای درک زمانۀ آقای الهی و افراد پیرامونی و اساتید وی داشتند.
اما کتاب همزاد تنهایی، برخلاف «من بی من»، از متن خوبی برخوردار بود لکن برخی ادعاها و نقل قولها برای خواننده نیاز به مرجع داشت. شاید نامگذاری «رمان شخصیت محور» برای این کتاب، توجیه کننده ندادن ارجاع در آن باشد ولی مطالبی مثل تغییر نگاه علامه به غرب آن هم با یک مسافرت درمانی، ادعای بسیار سنگینی است که نیاز داشت تا پس و پیش چنین مطالبی در متن ارجاع داده شده بخوبی دیده شود.
در فرازهایی از کتاب، برخی از شخصیتها ناخواسته تخریب شده و بازسازی هم نشدهاند. مثل فروریختن شخصیت برجستۀ آقای الهی که با مرتبط بودن او با «محمدعلی ارتقائی» و ماجرای احضار ارواح و ... روی داده است. و هیچ اشارهای به ارتباط ایشان با آقای «سیدعلی آقا قاضی» و مراتب علمی او و ... نکردهاند.
تکلیف «سید حسین نصر» و «پروفسور کربن» هم بالاخره مشخص نشده و از سیر تحولی نصر از همکاری با دربار تا به امروز چیز زیادی به دست نداده هرچند از عهدۀ تخریب بخوبی برآمده است.
از شاگردان برجستۀ دیگر علامه مثل «آیت اله حسنزاده آملی»،«آیت اله جوادی آملی» و «آیت اله علی سعادتپرور» و ... که نقش بسزایی در نشر افکار علامه در ساحتهای مختلف داشتند سخنی به میان نیامده است. و یا از مرتبطینی چون «علامه طهرانی» کم سخن به میان آمده است.
در برخی جاها احساس میشود با محمل نیاز مالی، برخی منشورات علامه تحقیر شده باشد: «نبود منبع درآمد ثابت و پرهیز اکید از دریافت وجوهات و نذورات و هدایا و نبود نعمت بیمه ... ریال به ریال مبالغی را که به عنوان حق التالیف به دستش میدادند مهم و حیاتی میکرد. حتی دو کتاب درسی «بدایة الحکمه» و «نهایة الحکمه» هم با تمام ابداعی و نوآورانه بودنشان آغشته به مضراب نیاز بودند! اسباب تأسف بود که به درخواستهای پایینتر از کتاب هم پاسخ مثبت میداد. مقالههای درخواستی را با دستهایی که یک لحظه هم از لرزش نمیایستاد کلمه به کلمه اول با مداد مینوشت بعد با خودکار پاکنویس میکرد و بعد...»(ص 117 کتاب)
هرچند خود علامه در خصوص المیزان و اشتباهات احتمالی، میفرمود: «ما ادعای عصمت نداریم ...» لکن برای کمرنگ شدن برخی آثار حضرت علامه باید افسار اسب چموش داستان را در کوچهپسکوچههای نقد بیشتر میچرخاند.
با این همه ورود این کتاب را به بازار نشر به فال نیک میگیریم.
حسین غفاری
جمعه 14 آذر 1404

زمان: 1365 مکان :دزفول، پادگان شهید باکری


بسم اللهِ الرَّحمنِ الرَّحیم.
اقرَا بِاسْمِ رَبِّکَ الَّذِی خَلَقَ...
تمام انبیا موضوع بحثشان، موضوع تربیتشان، موضوع علمشان انسان است. آمدهاند انسان را تربیت کنند.
تمام قرائتهایی که تمام کلماتی که از «اسم رب» جدا باشد شیطانی است. دو جنبه است: یک جنبه رحمانی و یک جنبه شیطانی. قرائت به «اسم رب»؛ قرائت که شروع شد، با «اسم رب» شروع شد. علم با اسم رب، قرائت با اسم رب، دیدن با اسم رب، شنیدن با اسم رب، گفتن با اسم رب، درس خواندن با اسم رب، همه چیز به اسم رب.
عالَم با اسم رب شروع شده است.
خدای تبارک و تعالی عالَم را با اسم خودش شروع کرده است. بنای عالَم با اسم خداست.
...اگر اسم رب را از اشیا جدا کنند، به یک معنا هیچ هستند و هیچ میشوند. همه چیز با اسم رب چیز است. همه آوازها از خداست. با اسم رب عالَم شروع شده است؛ و با اسم رب ختم میشود.
شما هم باید با اسم رب شروع کنید؛ و با اسم رب ختم کنید. علامت خدا در همه چیز هست. و باید ما استشعار کنیم اسم
خدا را. ما باید این معنا را ادراک کنیم بفهمیم که همه از اوست؛ و همه به او رجوع میکنند: إِنَّا للَّهِ و إِنَّا إِلَیهِ رَاجِعُونَ. از او هستیم، و به اوست همه چیز. دیگران نیستند، هیچند؛ هر چه هست اوست. ما باید ادراک این معنا را بکنیم.
اسم رب مبدا همه خلقهاست.
جلد ۸ صحیفه امام خمینی (ره)، از صفحه ۳۲۴

📕... یک مطلب مهمّی را باید در نظر بگیری که با توجه به آن راه استفاده از کتاب شریف[قرآن] بر تو باز شود و ابواب معارف و حِکَم بر قلبت مفتوح گردد. و آن، آن است که به کتاب شریف الهی نظر تعلیم داشته باشی و آن را کتاب تعلیم و افاده بدانی، و خود را موظف به تعلّم و استفاده بدانی.
و مقصود ما از تعلیم و تعلّم و افاده و استفاده آن نیست که جهات ادبیّت و نحو و صرف را از آن تعلیم بگیری، یا حیث فصاحت و بلاغت و نکات بیانیّه و بدیعیّه از آن فراگیری، یا در قصص و حکایات آن به نظر تاریخی و اطّلاع بر امم سالفه بنگری؛ هیچ یک از اینها داخل در مقاصد قرآن نیست و از منظور اصلی کتاب الهی به مراحلی دور است.
و این که استفادۀ ما از این کتاب بزرگ بسیار کم است، برای همین است که یا به آن نظر تعلیم و تعلم نداریم ـ چنانچه غالباً این طوریم ـ فقط قرائت قرآن می کنیم برای ثواب و اجر، و لهذا جز به جهت تجوید آن اعتنائی نداریم. می خواهیم قرآن را صحیح بخوانیم که ثواب به ما عنایت شود، و در همین حد واقف میشویم و به همین امر قناعت میکنیم؛ و لهذا چهل سال قرآن شریف را می خوانیم و به هیچ وجه از آن استفاده ای حاصل نشود جز اجر و ثواب قرائت. و یا اگر نظر تعلیم و تعلّم داشته باشیم، با نکات بدیعیّه و بیانیّه و وجوه اعجاز آن، و قدری بالاتر، جهات تاریخی و سبب نزول آیات، و اوقات نزول، و مکّی و مدنی بودن آیات و سور، و اختلاف قرائات و اختلاف مفسرین از عامّه و خاصه، و دیگر امور عرضیّۀ خارج از مقصد که خود آنها موجب احتجاب از قرآن و غفلت از ذکر الهی است، سر و کار داریم. بلکه مفسرین بزرگ ما نیز عمدۀ همّ خود را صرف در یکی از این جهات یا بیشتر کرده و باب تعلیمات را به روی مردم مفتوح نکردهاند.
🔸به عقیدۀ نویسنده تاکنون تفسیر برای کتاب خدا نوشته نشده. به طور کلّی معنی «تفسیر» کتاب آن است که شرح مقاصد آن کتاب را بنماید؛ و نظر مهم به آن، بیان منظور صاحب کتاب باشد.
📙این کتاب شریف، که به شهادت خدای تعالی کتاب هدایت و تعلیم است و نور طریق سلوک انسانیّت است، باید مفسِّر در هر قصه از قصص آن، بلکه هر آیه از آیات آن، جهت اهتداء به عالم غیب و حیث راه نمایی به طرق سعادت و سلوک طریق معرفت و انسانیّت را به متعلّم بفهماند.
مفسِّر وقتی «مقصد» از نزول را بما فهماند مفسر است، نه «سبب» نزول به آن طور که در تفاسیر وارد است. در همین قصۀ آدم و حوا و قضایای آنها با ابلیس از اوّل خلقت آنها تا ورود آنها در ارض، که حق تعالی مکرّر در کتاب خود ذکر فرموده، چقدر معارف و مواعظ مذکور و مرموز است و ما را به چقدر از معایب نفس و اخلاق ابلیسی و کمالات آن و معارف آدمیآشنا می کند و ما از آن غافل هستیم.
بالجمله، کتاب خدا، کتاب معرفت و اخلاق و دعوت به سعادت و کمال است؛ کتاب تفسیر نیز باید کتاب عرفانی اخلاقی و مبیّن جهات عرفانی و اخلاقی و دیگر جهات دعوت به سعادت آن باشد.
مفسِّری که از این جهت غفلت کرده یا صرف نظر نموده یا اهمّیّت به آن نداده، از مقصود قرآن و منظور اصلی انزال کتب و ارسال رُسل غفلت ورزیده. و این یک خطائی است که قرنها است این ملت را از استفاده از قرآن شریف محروم نموده و راه هدایت را به روی مردم مسدود کرده. ما باید مقصود از تنزیل این کتاب را قطع نظر از جهات عقلی برهانی، که خود به ما مقصد را می فهماند، از خود کتاب خدا اخذ کنیم.
کتاب آداب الصلوة (آداب نماز)، امام خمینی (ره)
تهران: مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی (س)، 1394
از صفحه 191 الی صفحه 194

هوالعلیم
کتاب «فتح سعید» که بر اساس زندگی شهید سعید طلیسچی نگاشته شده، تنها یک سرگذشت پژوهی ساده نیست!
نگارنده (حسین غفاری) با سیر تحولات زمانۀ سعید، با او همراه شده و تکامل این مرد را به نظاره نشسته است. از حضور در هیئتهای مذهبی تا ورود به مبارزات انقلابی.
برای اینکه کش و قوسهای زندگی سعید روایت صحیحی داشته باشد، نویسنده پای حکایتهای دوستان او نشسته و گاه تاریخ تحولات ارومیه از تشکیل سپاه تا تغییر شورای فرماندهی آن، حمله به ارومیه و مقابله با ضد انقلاب و ... را تورقی نموده است.
فتح سعید آن بود که بالا رفتن از نردبان کمال هیچگاه فراموشش نشد و با تغییر خاکریز از سپاه به جهاد و یا ورود به سنگر تربیت معلم، همچنان راه به بالا میگشود.
فتح الفتوح سعید در عملیات فتح المبین بود که درِ باغ شهادت به رویش گشوده شد و با خطاب «ادْخُلُوهَا بِسَلَامٍ آمِنِینَ» به جوار حق تعالی باریافت.
این کتاب در 184 صفحه در قطع رقعی در انتشارات کجاوۀ سخن سورۀ مهر در آبان 1404 به چاپ رسیده و حوزۀ هنری انقلاب اسلامی ارومیه کار پشتیبانی آن را انجام داده است.
شهید سعید طلیسچی ولادت: فروردین 1338، شهادت: فروردین 1361

اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
بسم الله الرحمن الرحیم
(آیت الله جوادی آملی، درس تفسیر سورۀ مؤمنون جلسه 9)
بحثهای این ایام با قصد قربت ـ انشاءالله ـ انجام میشود و ثواب خالصش به روح مطهّر صدیقهٴ کبرا فاطمه زهرا(صلوات الله و سلامه علیها) اهدا میشود. قبل از شروع بحث چند جمله نورانی از دعای حضرت صدیقه کبرا(سلام الله علیها) بخوانیم. وجود مبارک فاطمه زهرا(صلوات الله و سلامه علیها) صحیفهای دارد همان طوری که صحیفهٴ نبوی هست، علوی هست، حَسنی و حسینی هست، سجّادی هست منتها صحیفهٴ سجادیه رواج بیشتری دارد صحیفهٴ فاطمیه(سلام الله علیها) هم هست.
اول: مفهوم طلب اخلاص از خدا در بیان حضرت زهرا(سلام الله علیها)
یکی از ادعیه نورانی صحیفهٴ فاطمیه که از وجود مبارک حضرت زهرا(سلام الله علیها) است این است که آن حضرت برای طلب مکارم اخلاق این جملهها را دارد «اللهمّ بعلمِک الغِیب و قدرتک علی الخَلق أحْینی ما عَلِمْت الحیاة خیراً لی» خدایا! تو که عالِم غیبی و قدرت بر آفرینش داری مادامی که میدانی زندگی من خیر و رحمت و برکت است مرا زنده نگه دار «و توفّنی إذا کانت الوفاةُ خیراً لی» اگر رحلت برای من خیر است مرا قبض روح کن «اللهمّ إنّی أسئلک کلمة الإخلاص» این کلمه در برابر کلام نیست میگویند «کلمةُ لا إله إلاّ الله حِصْنی»[1] عرض کرد خدایا! من کلمهٴ اخلاص را از شما مسئلت میکنم یعنی توحیدِ کامل. در روایات هست که «مَن قال لا إله إلاّ الله مُخلِصاً دخل الجَنّة و إخلاصه أن تَحْجُزَهُ لا إله إلاّ الله عمّا حرَّم الله عزّ و جلّ»[2] هر کس مخلِصاً این کلمهٴ طیبه را بگوید وارد بهشت میشود و اخلاصِ این کلمه هم این است که این کلمهٴ طیبه مانع ارتکاب گناه باشد.
دوم: درخواست خشیت الهی حتی در حال غضب
عرض کرد: «اللهمّ إنّی أسئلک کلمة الإخلاص و خشیتک فی الرّضاء والغضب» چه در حال غضب چه در حال رضا، خشیت و هراسِ تو را در نظر داشته باشیم. چنین انسانی غضبش میشود غضبِ الهی و رضای او میشود رضای الهی و آنچه از وجود مبارک پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) دربارهٴ حضرت زهرا(سلام الله علیها) آمده است که خدای سبحان به غضب او غضب میکند به رضای او راضی میشود[3] که نشانهٴ عصمتِ کبرای آن حضرت است برای آن است که آن حضرت در رضا و غضب، خشیت الهی را در نظر داشت یعنی به هیچ چیزی راضی نبود مگر اینکه خدا راضی باشد، از چیزی غضبان نبود مگر اینکه خدا خشم داشته باشد «و خشیتک فی الرّضاء والغضب والقصد فی الغِنیٰ والفقر» در توانمندی و تهیدستی، من اقتصاد را رعایت کنم، اعتدال و میانهروی را رعایت کنم «و أسئلک نَعیماً لا ینفَد» از شما نعمتی میخواهم که زوالناپذیر باشد.
مستحضرید که همهٴ نِعَم دنیا زوالپذیر است چون در سورهٴ «نحل» فرمود: ﴿مَا عِندَکُمْ ینفَدُ وَمَا عِندَ اللَّهِ بَاقٍ﴾[4] پس نعمتِ الهی را میطلبد.
سوم: تقاضای قرةالعین از خداوند
«و أسئلک قرّةَ عینٍ لا تَنقطِع» چیزی که باعث روشنایی چشم من باشد و دائمی باشد آن را مسئلت میکنم. در مسئلهٴ قرةالعین ملاحظه فرمودید که قُرّه به معنای روشنی نیست هوای سرد را میگویند قارّ. اصطلاحاً اشکِ شوق را اشکِ خُنک میدانند و اشک مصیبت را اشک گرم. ممکن است برخی از دقّتهای علمی این را تأیید نکند ولی بالأخره اصطلاح این است که اشکِ شوق را میگویند قُرّه و اشک مصیبت را میگویند اشکِ گرم. از وجود مبارک پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) هم رسیده است که «و قرّة عینی فی الصلاة» برای اینکه آن وجود مبارک در نماز، محبوب خود را میبیند و از مشاهدهٴ محبوب اشکِ شوق میریزد این گریههای اهل بیت(علیهم السلام) در نماز «خوفاً مِن النار» نبود «شوقاً» بود لکن «شوقاً إلی الجنّة» نبود، «شوقاً إلی المحبوب» بود که در ذیل همین دعا آمده است. عرض کرد «و أسئلک قرّة عینٍ لا تنقطع و أسئلک الرضاء بالقضاء و أسئلک بَرْد العیش بعد الموت و أسئلک النظر إلی وجهک و الشّوق إلی لقائک»[5] من از تو طلب میکنم که به سَمت تو نگاه کنم که ﴿وُجُوهٌ یوْمَئِذٍ نَّاضِرَةٌ ٭ إِلَی رَبِّهَا نَاظِرَةٌ﴾[6] وجوه نظر میکند نه عیون چون ﴿لَا تُدْرِکُهُ الْأَبْصَارُ وَهُوَ یدْرِکُ الْأَبْصَارَ وَهُوَ اللَّطِیفُ الْخَبِیرُ﴾[7] عین به طرف خدا نظر نمیکند چون ﴿لَا تُدْرِکُهُ الْأَبْصَارُ﴾ وجه به طرف خدا نظر میکند، اگر ﴿فأَقِمْ وَجْهَکَ لِلدِّینِ حَنِیفاً﴾[8] این چهرهٴ هستی به طرف خدا نظر میکند، معلوم میشود نظرِ حسّی نیست. عرض کرد «و أسئلک النّظر إلی وجهک و الشّوق إلی لقائک» معلوم میشود که آن قرّةالعین سخن از خوفِ مِن النّار نیست، سخن از شوقِ إلی الجنّة نیست سخن از شوقِ إلی لقاء ربّ است که وجود مبارک موسای کلیم و سایر انبیا همان را طلب میکردند که امیدواریم دعای نورانی آن حضرت برای همهٴ شیعیان مخصوصاً شما بزرگواران مستجاب شود!
پاورقیها:
[1] کشف الغمّة، ج2، ص308.
[2] التوحید (شیخ صدوق)، ص27 و 28.
[3] الامالی (شیخ صدوق)، ص384.
[4] سورهٴ نحل، آیهٴ 96.
[5] بحارالأنوار، ج91، ص225.
[6] سورهٴ قیامت، آیات 22 و 23.
[7] سورهٴ انعام، آیهٴ 103.
[8] سورهٴ روم، آیهٴ 30.

بدانکه مصدر و منشأ جمله علوم، حضرت الهی است. و اول موردی که فیض علم ازلی بر او وارد و فایض شد، قلب مصفای مصطفوی و نفس مزکای نبوی بود...
از قلب منور و نفس مطهر نبوی، فیض علوم و احوال و اخلاق و اعمال در قلوب و نفوس امت روان شد و اوعیۀ قلوب و نفوس ایشان در قلوب نزول فیض متفاوت و مختلف آمد...
هر کس بهقدر استعداد از وی نصیبی یافتند.
[خدا از آسمان آبی نازل کرد و رودها هرکدام به اندازۀ ظرفیت خود آب برگرفته و جاری شدند. (رعد/17)]
علمای ظاهر از ظاهر آن کلمات نصیب یافتند و علمای باطن از باطن آن
مصباح الهدایة و مفتاح الکفایة
عزالدین محمودبن علی کاشانی
باب دوم، فصل دوم

إِیَّاکَ نَعْبُدُ وَ إِیَّاکَ نَسْتَعِینُ
علامه طباطبایی در ذیل آیۀ ایاک نعبد و ایاک نستعین در تفسیر گرانسنگ المیزان، تعریفی که از عبد دارد این است که: «عبد یعنی آن انسانی که مِلک غیر باشد.» تمامی انسانها ملک خداوند است و خداوند مالک تمام موجودات از جمله انسانهاست. با این تعبیر: «عبادت نیز یعنی اظهار مملوکیت به صورت اختیاری توسط انسان.»
بالاخره انسان یک موجود صاحب اختیار است. اگر اظهار مملوکیت کند؛ عبد است، در غیر اینصورت اظهار استکبار میکند. طغیان در مقابل عبودیت است. پس عبادت اظهار مملوکیت اختیاری در مقابل خداوند است.
بعد در انتها میفرماید:
«خدای سبحان طلبکاری است که احدی نمیتواند دِین او را بپردازد.»