راه سید حسن نصرالله
لینک دانلود مجله یاد یاران شماره 117 شهید مهدی باکری
یاد یاران شماره 157
لینک دانلود مجله یاد یاران شماره 157 شهید حمید باکری
رهبر انقلاب: «حَربٌ لِمَن حارَبَکُم» همیشه به معنای تفنگ به دست گرفتن نیست؛ به معنای درست اندیشیدن، درست سخن گفتن، درست شناسایی کردن، دقیق به هدف زدن است.
یعنی با هر کسی که با جبههی امام حسین علیهالسلام میجنگد، میجنگم: در دوران شمشیر و نیزه یک جور و در دوران اتم و هوش مصنوعی یک جور دیگر... کارزار میان جبههی حسینی و جبههی یزیدی تمامنشدنی است.
4 شهریورماه 1403، در دیدار با دانشجویان
چقدر تأویل زیبایی است. رهبر یعنی همین، که بتواند در گذرگاه تاریخ راه را برایت روشن نماید. معارف ادعیه هم یعنی همین مطالب را از دعاها استخراج کنی و بکار بندی .
شب عملیات ایذائی گردان حضرت علی اکبر (س) در اردیبهشت ماه 1365 در فاو در نقطهای از کانال دیدم که صمد حاجیلو چمباتمه زده و قرآن کوچکی در دست دارد و سرش را روی قرآن و دستهایش قرار داده!
احساس کردم که در آن هیر و ویر صمد نشسته و قرآن میخواند، با تعجب به او نزدیک شدم و چند بار صدایش کردم! صمد، صمد ...
صدایی از او برنخاست.
تازه متوجه شدم در آن باران تیر و ترکش، او به ملاقات خدا رفته و شاید در آخرین لحظات شهادتش، کلمات خدایش را این بار با چشمهای ملکوتیش مروری تازه میکرده است.
آن آرامش ابدی «شهید صمد حاجیلو» در آن قیامت شبانه بسیار دیدنی بود.
(از خاطرات حاج کاظم غفاری به روایت حسین غفاری)
یکی از مکتوبات آقا مهدی باکری که تازه دارد منتشر میشود، خطاب به شهید حمید پادار است که خیلی کوتاه و در عین حال خیلی عمیق و جدی است که انصافاً هر کدام از کلمات برای خودش یک کلیدواژه است.
* * *
بسمه تعالی
برادر پادار
ضمن توجیه نمودن برادر عسگر پایداری فرمانده گروه پیاده و کلیه برادران به مسئولیتهای خود همگی بایستی دقیقاً مسئولیت خود را انجام داده و در رعایت نظم و انضباط مطلقاً کوتاهی و سستی بعمل نیاورده و ترک محل مأموریت خود را بدون مجوز و ترتیب ترک ننمایند.
در غیر اینصورت اسامی کسانیکه رعایت موارد فوق را جز مصلحت اسلام و جنگ با کافر نمیباشد رعایت ننمایند برای بار آخر تعهد کتبی اخذ شده و در صورت تکرار از جبهه اخراج و کتباً به سپاه معرفی خواهد شد.
همگی در اجرای احکام خدا و مخالفت با هوای نفسمان در راه او موفق و انتقادپذیر و کینهدار از برادر مسلمانمان نباشیم.
مهدی باکری
59/9/22
* * *
با تشکر از آقای عسگر پایداری که نامه را در اختیارم گذاشتند.
نشسته از راست: شهید بابا ساعی، شهید حمید پادار، شهید حسن شفیع زاده، مرحوم رحیم قره جه داغی (منطقه سرو)
حمید پادار متولد 1313 در ارومیه است.
وی بازنشسته ارتش و ژاندارمری بود که با آغاز غائله کردستان وارد عمل شد و همراه آقا مهدی در منطقه سرو و غائله نقده حضور داشت. وی سپس وارد سپاه شده و در پاکسازی شهرهای مهاباد، اشنویه، نقده، پیرانشهر و مناطق مرزی حضور داشت.
همراه آقا مهدی در جبهه آبادان (در ماههای نخستین جنگ) حاضر شد. حمید مسئول آموزش نیروهای بسیجی در پادگان مالک اشتر ارومیه و فرمانده نیروهای اعزامی به منطقه جنگی گیلانغرب و فرمانده محورگیلانغرب در آزادسازی منطقه شیاکوه بود. حمید پادار در حین آزادسازی منطقه شیاکوه گیلانغرب در تاریخ 16 دی ماه 1360 به شهادت رسید.
یک قِصّه بیش نیست غمِ عشق، وین عجب
کز هر زبان که میشنوم، نامکرّر است
(حافظ)
قصه نامکرر شهید همیشه برایم شنیدنی است. هرجا باشد سراغش میروم میبینم و میشنوم.
سالهاست که از کنار هر کتابفروشی که رد شدم سرکی کشیدم و نگاهی کردهام و گلی از بوستان آن چیدهام.
از میان این همه کتاب تا حالا 43 کتاب را به نام و یاد شهید فراموش نشدنی «مهدی باکری»، دیده و خریدهام و یا نسخهای الکترونیکی از آن تهیه نمودهام.
در مطالعات جدیدم دیدم یک بنده خدایی پای شهید مهدی باکری را به پایان نامه هم کشیده است.
آقای ایرج ( محمد) تقی زاده فاضل که در اردیبهشت 1403 به رحمت خدا رفتند عنوان پایان نامه کارشناسی ارشد خود را در سال 1394«بررسی و تبیین مبازرات سیاسی و اجتماعی شهید مهدی باکری» گذاشته بود.
از دریچه همین پایان نامه بود که «داستان یک مرد» را رهگیری کردم. ویژه نامهای که اسفند 1383 برای شهید مهدی باکری توسط بنیاد حفظ آثار و نشر ارزشهای دفاع مقدس آذربایجان شرقی تهیه شده بود.
و چقدر لطف داشت که در پیگیری این کتاب جناب آقای «رضا قلیزاده علیار» عزیز یک نسخه از آن را برایم فرستاد و چشمهایم دوباره به نام شهید مهدی باکری مزین شد.
اسفند سال 1400 منزل ما مصاحبه در خصوص سپاه سابق و شهید طلیسچی
اواخر سال 1400که در رابطه با شهید طلیسچی کار میکردم میزبان جانباز عزیزی شدم که برای خودش گنجینهای بود. حافظه و تحلیل خوبش مرا پای صحبتهایش نشاند.
بعدها به همراه دوستان من جمله مرحوم آقا رحیم قرهجهداغی به منزلشان رفتیم که آنجا هم از خاطرات ناب خود گفت.
منزل آقای سرخوش از راست: محمدرضا قلیزاده، عشقعلی رضازاده، حاج رحیم قره جه داغی، کاظم حبشی ، حاج علی سرخوش، محمد اشتری، حسین غفاری
دیروز که خبر رحلت ایشان را شنیدم بسیار متأثر شدم که این گنجها از دستمان میروند و با خودشان هزاران دفتر خاطره را به خاک میسپارند.
مرحوم حاج علی سرخوش متولد 1320 از جانبازان سرافراز این میهن و برادر شهید محرم سرخوش امروز یکشنبه 10 تیرماه 1403 به خاک سپرده شد. خداوند او را با شهدای کربلا محشور فرماید.
حاج جعفر مهدی فر به همراه حاج علی سرخوش
بی شک یکی از پایگاههای اصلی انقلاب اسلامی در ایران، مساجد و سردمداران اصلی آن نیز از روحانیون بودند. چرا که انقلاب اسلامی یک انقلاب دینی بر اساس مکتب اسلام بود.
مرکز بررسی اسناد تاریخی دو جلد کتاب با عنوان «پایگاههای انقلاب اسلامی به روایت اسناد ساواک، مساجد، مساجد استان آذربایجان غربی» در سال 1401 منتشر نموده که جالب است.
اسناد این مجموعه با سندی به تاریخ 5 /3 /1342 آغاز میشود.
سند پایانی مجموعه حاضر نیز گزارشی است از راهپیمایی مردم ارومیه در اعلام حمایت از دولت موقت مهندس مهدی بازرگان. این سند متن تلگرافی است درباره راهپیمایی چند هزار نفر از طبقات مختلف مردم در خیابانهای ارومیه و بخش دوم این گزارش به شهادت مؤذن مسجد اعظم ارومیه و تشییع جنازه وی اشاره دارد. این آخرین تلاشهای ساواک و مأموران آن برای گزارش اقدامات انقلابی مردم آذربایجان غربی بود.
از اوایل اردیبهشت خداوند لطف فرمود و ما عازم کربلا و نجف و کاظمین و سامرا شدیم.
پس از آن هم با کمی استراحت از اوایل دهه کرامت در قم و سپس در مشهدالرضا(علیه السلام) حضور داشتیم.
چهارشنبه ای که در مشهد سیل آمد ما در مشهد بودیم و تا اینکه یکشنبه از مشهد راه افتادیم به طرف قم.
در اتوبان گرمسار به قم بودیم که پسرم زنگ زد و گفت اخبار را شنیدید؟
و ماجرا ناپدید شدن بالگرد رئیس جمهور را گفت.
این مسیر یکساعت برایمان مثل یک روز طولانی گذشت
نذرهای مختلف و صدقات و ادعیه و .... به همراه همسرم در طول راه با ما بود تا اینکه وارد قم شدیم. شب ولادت آقا علی بن موس الرضا علیه السلام بود و اینجا شهر خواهرش بود. مردم در حال پخش شیرینی و شربت بودند و گویا نمی خواستند باور کنند که گویا اتفاقی افتاده.
اما ساعاتی بعد کم کم بساط شیرینی و شربت جمع شد و کم کم پرچمهای عزا سر بلند کردند!
خبر بسیار تکان دهنده ای بود.
اما این شهیدان وقتی می روند هم تولید ثروت معنوی می کنند.
میثاق دوباره
وحدت دوبار
و ثبت طرازی از خدمت که دیگر نمی شود از آن عقب نشست.
خداوند ما را از شهدا جدا نفرماید.
اردیبهشت ماه سال 1398 که به مشهد مشرف شده بودیم، به پیشنهاد آقای محمدرضا رشیدی (که آن موقع مدیریت هتل نور ولایت مشهد را بر عهده داشت) به دیدار مردی رفتیم که خانه اش را «موزه شهدا» کرده بود.
«رجبعلی دهنوی» پدر سه شهید و 2 جانباز بود که یکطرف منزلشان را اختصاص داده بود به عکس شهدا و یاد و خاطره آنها را زنده ساخته بود و این خانه شده بود «بیت الشهداء» مقام معظم رهبری نیز از این خانواده دیدار بعمل آورده بود. شیرین گفتار و شیرین سخن بود و حتی خاطراتی از واقعه گوهرشاد به یاد داشت.
این مرد بزرگ در سن 97 سالگی دیروز به دعوت حق، لبیک گفت و به فرزندان شهیدش پیوست.