بیدمشک

شمیمی از عالم فراخاکی

بیدمشک

شمیمی از عالم فراخاکی

طبقه بندی موضوعی
آخرین مطالب

۲ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «محمدرضا خردمند» ثبت شده است

غارت پادگان مهاباد

پنجشنبه, ۳ اسفند ۱۴۰۲، ۰۹:۵۹ ق.ظ

هوالعلیم

استان آذربایجان غربی از آن استانهای مرزی است که هرگاه حکومت مرکزی دچار تزلزل یا ضعفی می­ شد یا کشورهای مرزی هوس اشغال به سرشان می ­زد و یا غارتگران و چپاول کنندگان فرصت را غنیمت شمرده و بنای تاراج هست و نیست مردم را می­ کردند.

این وقایع در طول یکصد سال قبل از پیروزی انقلاب اسلامی بارها اتفاق افتاده و هر بار مردم مظلوم آن دیار، خصوصاً ارومیه خسارات زیادی از این وقایع دیدند. در روزهای واپسین نظام شاهنشاهی دوباره این وقایع در قالبهای دیگری در حال شکل گیری بود.

یکی از این وقایع، غارت پادگان مهاباد بود که بعدها متأسفانه از همین سلاحها علیه نظام نوپای اسلامی استفاده شد. افرادی چه از دولت وقت موقت! و چه ضدانقلابی که به هر طریق نفوذ کرده بودند این واقعه را به راه انداختند. از این مدل اتفاقات در سنندج هم به راه افتاد که خسارات سنگینی را به مردم تحمیل کرد و سالها نظام، قربانی برخی دستورات و تصمیمات دولت موقت بودند.

یکی از شاهدین جریان پادگان مهاباد جناب سروان مرحوم حسین خردمند بود که آن اتفاقات را به حافظه تاریخ سپرده است. آقای حسین خردمند متولد 1315 بوده و در سال 1383 در جوار رحمت حق آرمیده­ اند و این مطالب که در داخل دست نوشته ­های ایشان بود، از طریق فرزند ایشان جناب مهندس «محمدرضا خردمند» برای انتشار در اختیار اینجانب (حسین غفاری) قرار گرفت:

محمدرضا خردمند

محمدرضا خردمند و حسین غفاری

 

حسین خردمند

مرحوم آقای حسین خردمند

 

بسم الله الرحمن الرحیم

وقایع تاریخی که از مورخه 23/11/57 تا مورخه 29/11/57 در پادگان مهاباد واقع شده.

اینجانب «حسین خردمند» که در تاریخ فوق الذکر که سروان پنج ساله در پادگان مهاباد رئیس رکن4 گردان پیاده 167 بودم، عیناً وقایعی را که در زیر شرح داده م یشود ناظر بودم.

در 22 بهمن ماه سال ۱۳۵۷ تمام پادگانهای ارتش ایران با مردم اعلام همبستگی کردند و مردم آزادانه جهت تماشا و بازدید از پادگانها رفت و آمد می کردند و نظامیان هم آزادانه در داخل شهرها و خیابانها رفت آمد می کردند. اما پادگان مهاباد بر خلاف سایر پادگانها با مردم مهاباد بعلت اهمیت پادگان اعلام همبستگی نکردند. چون فرمانده تیپ 3 دلاور مهاباد تیمسار «پزشک­پور» از منظور و نیات مردم مهاباد کاملاً آگاه بوده، بدین جهت مانع ورود مردم به داخل پادگان می شدند و مردم هم می گفتند تمام پادگانها با مردم اعلام همبستگی کرده و چرا پادگان مهاباد اعلام همبستگی نمی­ نماید و مانع ورود مردم به پادگان می شوند؟

فرمانده پادگان همچنان تا مورخه57/11/29 از ورود مردم به داخل پادگان ممانعت بعمل می­ آوردند و در مورد مقاصد مردم هر روز با مرحوم آیت الله طالقانی تلفنی در تماس بود. ایشان به فرمانده پادگان دستور می دادند که بهر [طریق] از ورود مردم به پادگان جلوگیری نمائید تا پادگان بدست مردم مهاباد نیفتد چون نیات مردم مهاباد بر خلاف مردم سایر شهرها بودند تا اینکه در مورخه 57/11/28 چند نفر از هیأت دولت از جمله «داریوش فروهر» و «مُکری» و «ملانوری» از تهران به شهر مهاباد آمدند و در فرمانداری مهاباد جلسه­ای تشکیل دادند و فرماندهی تیپ 3 دلاور تیمسار پزشک­پور را هم به فرمانداری دعوت نمودند تا غروب همان روز در فرمانداری بوند. در فرمانداری به فرمانده تیپ گفته بودند که ما از طرف دولت آمده ­ایم این سوء تفاهم بین پادگان و شهر مهاباد را بامر دولت از بین بریم و مردم بیایند از پادگان بطور دوستانه بازدید نموده و سربازان هم بروند و در داخل شهر ایاب و ذهاب نمایند تا سوء تفاهم از بین برود و پرسنل گردانها که هفت روز بود در دور پادگان داخل مواضع بوده تا در صورتی که مردم بخواهند با زور وارد پادگان شوند، از پادگان دفاع نمایند تا پادگان بدست مردم مهاباد نیفتد تا در صبح روز57/11/29 فرمانده پادگان دستور فرمودند که پرسنل را از داخل مواضع بداخل پادگان بیاورید و اسلحه ­شان را جمع ­آوری و در اسلحه ­خانه بگذارند و پرسنل آماده باشند که ملانوری از طرف دولت می­ خواهند به پرسنل پادگان مهاباد سخرانی نمایند پس دستور فرمانده تیپ 3 دقیقاً اجرا گردید.

خیانت سرهنگ دوم قادری فرمانده گردان 115 پیاده

پس از آنکه فرمانده تیپ 3 غروب مورخه57/11/28 از پیش هیأت دولت از فرمانداری به پادگان مراجعت می­ نمایند آن وزیران خائن به سرهنگ «قادری» دستور می دهند فردا که پرسنل تیپ اسلحه خود را به اسلحه ­خانه ­ها تحویل می دهند، افسران و درجه ­داران و سربازان کُرد اسلحه خود را به اسلحه­ خانه تحویل ننمایند تا کلیه پرسنل که اسلحه خود را تحویل دادند تا افسران و درجه ­داران دیگر را که مسلح نیستند دستگیر نموده و در پاسدارخانه زندانی نمایند. لذا این نقشه خائنانه در صبح مورخه57/11/29 دقیقاً بمورد اجرا گذاشته شده پرسنل تیپ پس از اینکه اسلحه خود را به اسلحه­ خانه ­ها تحویل دادند در آسایشگاه خود منتظر آمدن ملانوری جهت سخنرانی به تیپ بودند

که هروقت نامبرده آمده باشند پرسنل جهت شنیدن سخنرانی نامبرده در میدان صبحگاه حاضر شده به سخنرانی وی گوش داده باشند.

من و معاون گردان سرگرد «آهنگی» در دفتر فرماندهی گردان سرکار سرهنگ ۲ «مختاری» نشسته و منتظر آمدن ملانوری به سخنرانی بودیم در این هنگام یک نفر درجه دار کُرد بنام «گوهری» با دو نفر سر باز کُرد مسلح به داخل دفتر فرماندهی گردان آمدند و به معاون گردان گفتند جناب سرگرد آهنگی لطفاً به پاسدارخانه بیائید. ایشان گفتند من پاسدارخانه کاری ندارم. چرا بیایم. آن درجه ­دار جواب دادند که حرف اضافی نزنید بلند شوید و بیائید. سرگرد مذکور دیدند که اوضاع وخیم است. بلند شدند و با آنها به پاسدارخانه رفتند. پس از رفتن آنها من به فرمانده گردان گفتم حالا می­ آیند و مرا هم احضار می نمایند.

پس از چند دقیقه دیدم همان درجه دار با دو نفر سرباز مسلح آمدند و گفتند جناب سروان خردمند شما هم بیائید به پاسدارخانه. من بلند شدم و با آنها بطرف پاسدارخانه حرکت کردیم. وقتی که به جلو پاسدارخانه رسیدیم دیدم که دو نفر کُرد مسلح در جلو پاسدارخانه تفنگ در دست مراقب پاسدارخانه هستند همینکه چشم آن دو نفر کُرد مسلح بمن افتاد با صدای بلند به آن درجه دار گفتند بگذار تا ما این افسر را ترور بکنیم چون ایشان تمام افسران و درجه­ داران کُرد را محکوم کرده ­اند. هیچ یک از افسران و درجه­ داران کُرد نمی توانند با این افسر مباحثه دینی نمایند. همه را فوراً محکوم می نمایند. آن درجه­دار در مقابل خواسته آن دو نفر کرد مسلح جواب دادند فعلاً وقت ترور نیست.

پس ما داخل پاسدارخانه شدیم دیدیم که تمام افسران تیپ و معاون تیپ سرکار سرهنگ «سررشته» و فرمانده گردانها همه در پاسدارخانه بازداشت هستند. پس از یک ساعت صدای شلیک تیری بگوش­مان رسید و خبر آوردند که نگهبان دم منزل فرماندهی، تیمسار پزشکپور را با تیر زده است. پس از یک ساعت از لشکر هلی­کوپتری آمده تیمسار مجروح را جهت معالجه به پادگان ارومیه بردند.

ظهر وقت ناهار شد که دیدیم سرهنگ قادری به افسران بازداشت در پاسدارخانه، ناهار آوردند. همه بازداشت شدگان با صدای بلند گفتند ما ناهار شما افسر خائن را اصلاً نمی خوریم، بردارید ببرید. شما به تمام پادگان خیانت کردید. غذا را بردند. تا دم غروب در پاسدارخانه بودیم تا معاون سرهنگ قادری، شام آوردند و اظهار داشتند که ناهار هم نخورده ­اید بیائید شام بگیرید و بخورید. به ایشان هم گفتیم ما شام افسران خائن را نمی­ خوریم بردارید ببرید. ایشان قسم خوردند که من از هیچ چیز خبری ندارم. بالاخره کسی شام نگرفت تا ساعت 8 سرهنگ قادری دوباره به پاسدارخانه آمدند و گفتند وزیران دستور داده ­اند که افسران گناهی ندارند فوراً آزاد نمائید لذا در پاسدارخانه را باز کردند و ما از پاسدارخانه خارج شدیم همینکه دم در پادگان رسیدیم دیدیم که صد نفر مسلح می خواهند داخل پادگان شوند و پادگان را غارت نمایند ولی مانع ورودشان می­ شوند.

همان شب ساعت ده شب را اعلام حکومت نظامی م نمایند که اگر کسی به پادگان وارد شود تیر باران خواهد شد. نصف شب57/11/29 چندین دستگاه ماشین بداخل پادگان آورده و قفل تمام اسلحه­ خانه ­ها را می­ شکنند و تمام اسلحه ­خانه ­ها را غارت کرده با همان ماشین­ها بداخل جنگل­های سردشت می برند و آنجا نگهداری می نمایند تا در صورت لزوم بر علیه دولت بکار ببرند. و در دور پادگان تعداد پنج دستگاه تانک ام 47 بودند که آنها را هم بداخل جنگهای سردشت برده بودند.

صبح روز 30/11/57

به تمام سربازان غیر کُرد پول کرایه ماشین داده به اوطانشان فرستاده بودند و افسران و درجه­ داران غیر کُرد هم به خانه ­های خود رفتند و تا یک ماه بلا تکلیف در خانه خود بودند که بوسیله رادیو تلویزیون اعلام کردند که پادگان مهاباد دایر شده؛ افسران و درجه داران بروند و خود را به فرمانده پادگان معرفی نمایند. ما هر روز صبح از ارومیه به پادگان مهاباد می­ آمدیم و پس از حضور و غیاب، دوباره به خانه خود مراجعت می­کردیم. مدت یک ماه ما هر روز می ­آمدیم و ظهر بر می ­گشتیم تا [اینکه] اول تیر ماه من پیش فرمانده لشکر رفتم و شکایت کردم از بلا تکلیفی خود تا فرمانده لشکر دستور فرمودند خردمند را معاون گردان ۱۳۲ در ارومیه بگذارید. من تا اول دی ماه سال ۵۸ معاون همان گردان 132 پیاده بودیم که اول دی ماه بافتخار بازنشستگی نایل شدیم. این بود وقایع تلخ پادگان مهاباد که من حسین خردمند شخصاً ناظر خیانت سرهنگ قادری بودم و در تیر ماه سال ۵۸ سرهنگ قادری را جهت پاره توضیحات به تهران احضار کردند که نامبرده از ترس خیانت خود به تهران نرفتند و فراری شدند و فرار نامبرده تا حال هم ادامه دارد.

79/11/25

حسین خردمند

ص اول دست نوشته های آقای خردمند

صفحه آخر(7) دست نوشته های آقای خردمند

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰۳ اسفند ۰۲ ، ۰۹:۵۹
حسین غفاری

آیت الله علی اکبر صدرالفضلاء

جمعه, ۲۹ ارديبهشت ۱۴۰۲، ۱۰:۳۲ ق.ظ

اخیراً از نمایشگاه کتاب تهران کتابی خریدم با عنوان «خفتگان آستان علوی» که درآمدی است بر تاریخ نجف و حرم امیرالمؤمنین که به قلم دکتر صفاءالدین تبرائیان که خود زاده کاظمین است و هم اکنون در نجف است می باشد. این کتاب به همت مرکز اسناد انقلاب اسلامی در 584 صفحه انتشار یافته است. 

تنها فرد ارموی نام برده شده در این کتاب «آیت الله علی اکبر صدرالفضلاء» است که در شرح زندگی او در همان ابتدا گفته است: «از تاریخ و محل ولادت وی بی اطلاع هستیم!»...

اما جالب است بدانیم که آقای مهندس محمدرضا خردمند در کتاب «گذر آفتاب» که نگاهی به زندگی آیت الله عرب باغی نوشته در آن به شرح کاملی از زندگی آیت الله صدرالفضلاء پرداخته که برگرفته از مطالعه کتابخانه ای و مصاحبه با فرزند ایشان حجت الاسلام حسین صدرالفضلاء در زمان حیات ایشان بوده است. و محل تولد ایشان را قریه طلاتپه ارومیه و زمان تولد ایشان را 1231 شمسی (1268 قمری)  بیان نموده است. وی در ماه جمادی الاول سنه 1361 قمری (خرداد 1321 شمسی) در نجف رحلت نموده و در صحن مطهر نزدیک آرامگاه حضرت شربیانی مدفون شده است. 

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۹ ارديبهشت ۰۲ ، ۱۰:۳۲
حسین غفاری