بیدمشک

شمیمی از عالم فراخاکی

بیدمشک

شمیمی از عالم فراخاکی

طبقه بندی موضوعی
بایگانی

پس کوچه های خاطرات !

چهارشنبه, ۲۳ تیر ۱۳۹۵، ۰۴:۰۴ ب.ظ
گاهی خاطرات خیابان دارد.گاه کوچه.گاهی هم پس کوچه!برخی خاطرات خیلی رسمی هستند. چارچوب دارند. برخی در خودسانسوری می ماند.برخی بدآموزی دارد. برخی را نمی شود چاپ کرد باید مخاطبش باشد و شفاهی گفت...در هر صورت خداوند پدر حاج حبیب نجف پیر را بیامرزد. زنگ زد و گفت حاج اژدر از اردبیل آمده شب بیائید باغ ما، خانوادگیچند نفر محدود آمده بودندپورولی، آدم عارف، جهانبخش و مناز خانواده خودشان هم حاج مجید و حاج باقر و دامادهایشاناز اول ملاقات تا ساعت رفتن آنقدر در پس کوچه های خاطرات گشتند که گویا دوباره رفته بودیم منطقه.لابلای صحبت ها از حماسه هایی صحبت به میان آمد که لم یلد و لم یولد!!آدم هایی که مثلاً از دورافتاده ترین جای پارس آباد مغان آمده بوده ولی معنویت و شجاعتش چیزی کمتر از آدمهای سرشناس نبوده. با همان مظلومیتشان هم به شهادت رسیده بودند. الان هم گویی لم یکن شیئا مذکوراخداوند روح همه آنها را قرین رحمت فرماید.
موافقین ۰ مخالفین ۰ ۹۵/۰۴/۲۳
حسین غفاری

نظرات  (۴)

سلام جای ما را خالی کردید ولی به هر حال دوستان به جای ما لحظات خوب و سرشار از شور و سرزندگی داشته باشند.
پاسخ:
جای دوستان خالی
به به خوش به حالتان
تف به ذات ناپاکت حاج رضا با آن کار بی شرمانه ای که با من دختر کردی.
خدا هیچ وقت ازت نگذره
چقدر سخته آدمی کثیف ترین کاررو بکنه که همه به خوبی قبولش دارن.
..
.
.
خیلی ها در پشت چهره خوب قایم شده اند.
توصیه میکنم شما هم زیاد بال و پرش ندید چون این آتش خانمان برانداز است.
پاسخ:
سلام. بهتر بود واضح تر بصورت خصوصی ارسال می کردید!!

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی