بیدمشک

شمیمی از عالم فراخاکی

بیدمشک

شمیمی از عالم فراخاکی

طبقه بندی موضوعی
آخرین مطالب

۱۴ مطلب در خرداد ۱۴۰۲ ثبت شده است

نماز توبه

يكشنبه, ۷ خرداد ۱۴۰۲، ۰۹:۴۵ ق.ظ

 

تابستان سال 1367 بود. جنگ که تمام شد مثلاً آمدیم که درسهایمان را بخوانیم. برای همین در تابستان برای ترم تابستانه برای جبران آمدم تهران. خوابگاه ما در محل «پارک هتل» روبروی بیمارستان نجمیه بود. مرکز تربیت معلم شهید رجایی و مجموعه خوابگاهی بود. من هم دانشجوی مرکز تربیت معلم فنی امام صادق(ع) بودم که بعد شد تربیت معلم فنی انقلاب اسلامی و به لویزان منتقل شد.

شب در اتاق تنها بودم و پنجره های اتاق را باز گذاشته بودم. هوا گرم بود. حتی زیر پیراهنم را هم درآورده بودم. رو به قبله دراز کشیده بودم و تازه داشت چشمهایم گرم خواب می شد که احساس کردم پاهایم قفل شد!

کم کم گرفتگی از مچ پاها بالا آمد و تمام بدنم را گرفت. هیچ اراده ای نداشتم. گویا داشتند جانم را می گرفتند. تا اینکه جان به گلو رسید و مُردم!!

در آن حال دیدم که آمدند و مرا بردند و تشییع کردند و از آن بالا دیدم که مرا در قبر گذاشتند و تا اینکه آخرین سنگ لحد را که گذاشتند در یک تاریکی مطلق فرو رفتم. در همان حال حتی می خواستم که دستهایم را ببینم که این امکان برایم نبود. و چیزه دیده نمی شد.

سکوت مطلق

تاریکی مطلق ...

یک دفعه صدای پر زدن موجودی را شنیدم که به من نزدیک شد که یکباره تاپ افتاد روی بدنم که من سراسیمه از آن حالت فلج خواب بیدار شدم. یکی از آن سوسکهای درشت پرنده بود!

آن موقع تعدادی از بچه ها و دوستان جنگ آمده بودند در تهران و در مدرسیه علمیه ولی عصر(عج) که نرسیده به سرچشمه بود(الان آن محل به مراکز تجاری مبدل شده) درس طلبگی می­خواندند. صبح فردای آن شب رفتم حجره دوستان و خوابم را برای حجت الاسلام شیخ محمد مختارزاده تعریف کردم. در عملیات خیبر با هم بودیم. همانجا به من فرمودند شاید این یک فرصت دیگری بوده که به شما داده اند. برو نماز توبه بخوان و استغفار کن...

تیرماه سال 1367 برابر با ذی القعده بود و این اولین نماز توبه ای بود که من خواندم.

۳ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰۷ خرداد ۰۲ ، ۰۹:۴۵
حسین غفاری

ان الانسان لفی خسر

شنبه, ۶ خرداد ۱۴۰۲، ۱۰:۳۶ ق.ظ

والعصر

گاهی برخی آیه های قرآن را آدم با عمق جانش احساس میکند.

خصوصاً حالا که بزرگسالی را تجربه کرده و رو به پیری هستیم تازه می فهمیم پس این عبادات 40 ساله چرا ما را به جایی نرسانده؟!

آن وقت سوره عصر می فرماید: 

بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَٰنِ الرَّحِیمِ

وَالْعَصْرِ إِنَّ الْإِنْسَانَ لَفِی خُسْرٍ

این زیانکاری را مولوی خیلی زیبا به تصویر کشیده که من همان ابیات مورد نظرم را می آورم  البته آن را در دفتر اول مثنوی  کامل بخوانید چیز بیشتری عایدتان می شود.

ما درین انبار گندم می‌کنیم

گندم جمع آمده گم می‌کنیم

...

اول ای جان دفع شر موش کن

وانگهان در جمع گندم جوش کن

...

گر نه موشی دزد در انبار ماست

گندم اعمال چل ساله کجاست

 

استاد فاطمی نیا خیلی زیبا این موش انبان ما را نشان می داد و می فرمود: 

اعمال و عبادات ما همگی نور دارد، باید اثر و نور این ها را با مراقبه و محافظت نگه داریم و از دست ندهیم. ما متاسفانه غالبا ولخرج هستیم؛ ولخرج نور! اگر از عبادتی نوری کسب کنیم، آن را حفظ نمی کنیم. فورا بارفتارمان آن را خرج می کنیم و از بین می بریم! نماز شب می خوانیم بعد غیبت می کنیم و نور نمازشب از بین می رود، یک نورانیت هم اگر شب به ما بدهند، صبح خرجش می کنیم! یک دعا می خوانیم، با جواب تلخی که مثلا به مادرمان می دهیم، از بین می بریم! خلاصه هرعمل خیری نور دارد، اگر نور ها را حفظ کنیم، به تدریج این نورها جمع شده و قوی می شود و دارای آثار عالیه می شود.

۱ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰۶ خرداد ۰۲ ، ۱۰:۳۶
حسین غفاری

جنگ تنزیل و جنگ تأویل

جمعه, ۵ خرداد ۱۴۰۲، ۱۰:۰۴ ق.ظ

 

در دعای ندبه عبارتی است که در وصف امیرالمؤمنین علی علیه السلام می فرماید: 

وَیُقاتِلُ عَلَى التَّأْوِیلِ

(علی) بر اساس تأویل قرآن جنگ می‌کرد

این نکته حساسی است لذا به منابع که رجوع کردم دیدم استاد شهید که در خصوص پدیده نفاق  صحبت فرموده اند یکجا به این موضوع اشارتی دارد که عیناً نقل می کنم: 

جنگ تنزیل و جنگ تأویل
جمله‌ای دارد امیرالمؤمنین. این جمله از مسلمات تاریخ است که امیرالمؤمنین در همان جریان صفین و جمل و غیره می‌فرمود: "پیغمبر بر تنزیل می‌جنگید و من باید بر تأویل بجنگم!" دشواری کار علی(ع) همین‌جاست. پیغمبر با تنزیل می‌جنگید؛ ‌یعنی با دشمن روبه‌رو بود یا می‌خواست روبه‌رو بشود. آیه‌ای در مورد معین نازل می‌شد، در همان موردی که آیه نازل می‌شد، همه مسلمین می‌دانستند که این آیه قرآن مال همین جاست؛ می‌رفتند و می‌جنگیدند. دیگر برای کسی شک وشبهه‌ای باقی نمی‌ماند. اما علی باید با تأویل بجنگد؛ یعنی آیه قرآن همین آیه قرآن است اما شأن نزول، آن شأن نزول نیست؛ مربوط به زمان پیغمبر است. روح همان روح است، روح همان دستور است ولی شکل فرق کرده است. علی باید با تأویل بجنگد. تأویل از ماده "اول" است. اول یعنی رجوع. مؤول یعنی مرجع. این‌که می گوید من به تأویل باید بجنگم، یعنی این چیزی که الان من باید با او بجنگم، ظاهر و شکلش نیست اما روح و معنی و برگشتش همان است. ظاهر این می‌گوید آیه قرآن، اما روح و باطن و معنایش همان کفر است؛ یعنی من با نفاق باید بجنگم. دشواری کار من این است که با نفاق و منافق باید بجنگم. این است که کار من را خیلی سخت و دشوار کرده است.

(اصل مقاله را در اینجا بخوانید)

این تشخیص امام معصوم است. به عنوان مثال  حضرت على علیه السلام هنگامى که براى جنگ با اصحاب جمل مهیا مى‌شد این آیه را خواند:

«وَ إِنْ نَکَثُوا أَیْمانَهُمْ مِنْ بَعْدِ عَهْدِهِمْ وَ طَعَنُوا فِی دِینِکُمْ فَقاتِلُوا أَئِمَّةَ الْکُفْرِ إِنَّهُمْ لا أَیْمانَ لَهُمْ لَعَلَّهُمْ یَنْتَهُونَ»(1)

مضمون آیه این است که مشرکان با شما پیمان و قرارداد ترک مخاصمه مى‌بندند و متعهد مى‌شوند در چهار ماه حرام یا اوقات دیگر با شما نجنگند؛ مادامى که آنها به قراردادشان عمل مى‌کنند شما نیز به پیمان خود وفادار باشید، اما اگر آنان پیمان را شکستند، با پیشوایان کفر بجنگید.

امیرالمۆمنین علیه السلام آن روز پس از تلاوت این آیه فرمود، «أَئِمَّةَ الْکُفْر» زبیر، طلحه و عایشه هستند و از روزى که این آیه نازل شده، به آن عمل نشده بود و ما با جنگ جمل به آن عمل مى‌کنیم.(2)

این در واقع تأویل آیه و از همان مواردى بود که پیامبر صلى الله علیه وآله فرموده بود: على علیه السلام بر اساس تأویل جنگ خواهد کرد.

آرى، درست است که طلحه و زبیر روزگارى از اصحاب خاص پیامبر صلى الله علیه وآله بودند و زبیر کسى بود که سال‌ها در جهاد شرکت کرده بود و پیغمبر صلى الله علیه وآله براى او و شمشیرش دعا کرده بود، اما روزگارى نیز در مقابل جانشین آن حضرت ایستادند و لقب «امامان کفر» گرفتند.

1) توبه / 12.

2) بحارالانوار، ج 32، باب 3، روایت 140.

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰۵ خرداد ۰۲ ، ۱۰:۰۴
حسین غفاری

رهایی

سه شنبه, ۲ خرداد ۱۴۰۲، ۰۶:۰۸ ب.ظ

 

پندار ما این است که قبل از رهایی خرمشهر، آزاد کنندگان آن ابتدا از خود رهیده بودند تا وعده حق بر آنها تجلی کرد!

و این چند بیت در همان مکان مقدس بر زبان جاری شد:

 

ای عاشقان ای عاشقان رفتید در باغ جنان

هم راضیه هم مرضیه در باغهای جاودان

ای سرخوشان از باده ها ای مست های جرعه ها

ای ارجعی بشنیده ها رفتید و ما اندر فغان

ای مطربا جنبان جرس رفتند عشاق از قفس

برخیز و زین می کن فرس تا در رسی بر کاروان

خامیم ما را جام ده یک وعده بهر کام ده

یک حرف از آن نام ده ما را رهان کن زین جهان

بار دگر آواز کن بر عاشقان در باز کن

بار دگر اعجاز کن در فصل عشق ای باغبان

بار دگر گلچین کن بر خلد خود آذین کن

اجرای آن آئین کن زین دار ما را وارهان

خاموش شو ای قصه گو کمتر از آن دردانه گو

یکدم فرو مان از سخن اسرار را ستار مان

 

10 فروردین 1369 مسجد جامع خرمشهر

 

۱ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰۲ خرداد ۰۲ ، ۱۸:۰۸
حسین غفاری