بیدمشک

شمیمی از عالم فراخاکی

بیدمشک

شمیمی از عالم فراخاکی

طبقه بندی موضوعی
بایگانی
آخرین مطالب

۱ مطلب در مرداد ۱۴۰۴ ثبت شده است

دفاع مقدس هشت ساله و دوازده روزه

شنبه, ۵ مرداد ۱۴۰۴، ۰۶:۰۲ ب.ظ

مطلب ذیل از نوشته‌های دوست عزیزم آقای توحید اصغرزاده است. که ایتدا در یک جلسه جوانه‌ زد سپس شکوفه داد و من آنها را تایپ کردم و دوباره آنها را از نظر گذرانید و مطالبی دیگر به آن افزود تا به بار نشست. 

حیفم آمد مطالب اسیر زمان خاص باشد لذا انتشار در اینجا شاید بسیاری را به فکر وا دارد. 

..................................................................

بسمه تعالی

دفاع مقدس ۸ ساله و ۱۲ روزه

ادبیات، ذات فریادرسی دارد. نوعی کشف حقیقت و افشای واقعیت است. ادبیات، حقیقت را با ابزار کلمه، خط و ربط، کشف                 می‌کند و تبدیل به فریادرسی می‌کند که ای اهل عالم حق را یافته‌ام. مراقب باشید، پاس بدارید. چه بسیار، در این راه، بی‌محلی دیده است این هنر. گاه نیز صدایش گرفته است. ادیبان راستین،حقیقت را در محافل ادبی و جشنواره‌ها، جستجو نمی‌کنند تا کشفش کرده باشند. آنان معتقدند که صدف حقیقت در آبهای خروشان، زیست می‌کند. برخورد موجها و صخره‌ها، لعل حقیقت را به صحن ساحلها می‌­آورد. دریاهای پر آشوب، صدای  نعلین حقیقت را  دلنواز می‌سازد. ایثار نیز، چنین طنین با وقاری دارد  مثل نوحۀ «زینب زینب» « حیدر حیدر». گویی  دریای غیرت­، موج برمی‌دارد . صدف سخت روزگار را می‌شکند و چشم خلایق را به لعلش روشن می‌کند. ساحل، نجوا کنان، گمشده‌اش را می‌یابد. مثل ایران، پسرش نورالدین را و مثل رستم، سهرابش را به آغوش می‌کشد... القصه، سخن از حقیقت سخت است.

 

تفاوت و مشترکات دفاع مقدس ۸ ساله و ۱۲ روزه

تفاوت دو جنگ و دو دفاع به یک مکاشفه و مفاهمه نیاز دارد. در دفاع  ۸ ساله، حماسه، غالب بود و مردم می‌دیدند که جنگ، مرز دارد. پشت خط دارد. و زمان آن را «عادی سازی» می‌کرد. وگرنه 8 سال طول نمی‌کشید. مدافعان وطن، فرصت می‌کردند، حتی مرگ  را بازی بدهند و بوسه برگونۀ شهادت بزنند. عکس بگیرند. خاطره بنویسند. مرخصی بیایند و ازدواج کنند. شهادتشان هم  طول و عرض داشت، می‌شد رفتنشان را تماشا کرد. مجلس گرفت و نوحه گفت. مردم کوچه و بازار به معزا تسلیت می‌گفتند و به عیادت زخمی‌هایشان می‌رفتند. زن و بچه‌هایشان را دلداری می‌دادند. مردم، پشت جبهه بودند و می‌رفتند در زمین دشمن هم می‌جنگیدند و روایتها با تأخیر میآمدند. آژیرها، فرصت جابجایی بودند.

دفاع ۱۲ روزه، خیلی متفاوت بود. مرز نداشت. وحشتناک‌ترین جنگ و دفاعِ بدون مرز بود. مدافعانش، امان نداشتند. شهادتشان در چشم برهم خوردنی اتفاق می‌افتاد. نه مرز جغرافیایی، نه دروازۀ جنگی، نه حریف درست وحسابی و... هیچکدام معلوم نبود. در این ۱۲ روز بجای ستون پنجم، هزار ستون خیانت برپا شد و به تعداد هر کینه یک جاسوس نامریی و خائن، خنجر به‌دست، به جان مردم افتادند. خَردَجالشان دیگر، نی‌لبکِ فریب نمی‌زد، لگد می‌پراند و بر طبل  خیانت  می‌کوبید. صدا در هم می‌پیچاند که هر خانۀ ایرانی، یک جبهه است، باید کوبیده شود! نام ایران را هشتک می‌زد و می‌نوشت؛ زندگی ممنوع.

نصف روز، خیمه‌ها سوختند. سه روز، عباسها، اکبر و اصغرها، زهیرها ، عونها و حبیبها، یک به یک از پشت سر تیر خوردند تا امامشان، سر از سجده‌شان بردارد. ظهرِ روز سوم، ورق برگشت. ایران، کوفه نشد. اسارت را نپذیرفت. نخواست، مثل توابین، سنگ ندامت بر سینه بزند. سینه ستبر کرد. برخاست، چه برخاستنی! چه انتقامی! مختار هم  دست به دهان ماند. مردم، امانِ آل صهیون را بریدند. خوارج را جواب کردند و تا خیمۀ معاویه، پیش رفتند. خانه خرابشان کردند. له‌شان کردند. آنان که قَهر بودند، مِهر ورزیدند. در بیرون مرزها، تنگۀ احد را  بستند. آنان که خسته بودند، خیز برداشتند و نگذاشتند زینب را به اسارت ببرند.

آرش نیز چلۀ کمانش را کشید و چشم حرمله را کور کرد. فردوسی هم به میدان آمد. رستم هم سهرابش را زمین گذاشت و گفت، مبادا ایران ویران شود و توران را به هم ریخت. سپرهای ایرانی، گنبدی از جنس معنویت ساختند. حرمله به ریش خودش خندید. تل آویو، ویرانه شد. توران  در پشت تاریخ به خود لرزید. سد سیحون شکست. کوه صهیون هم. بلا  راهش را کج کرد. حیفا هم حیف و میل شد.

ویژگی مشترک: دشمنان ۸ ساله همگی آمده بودند. به همان تعداد، ولی آزموده‌تر و کینه ورزتر، خلبانان‌شان ۲۰ سال تمرین خشم کرده بودند. بار دیگر قصد سیاوشون داشتند و زخم زبان می‌زدند. می‌خواستند، زینب را به مجلس یزید بکشانند.12 روز، معجزه بارید. ظهر عاشورا، خنک شد. مثل دل زینب. تهمینه هم آرام گرفت.

مردم همچنان  در خط مقدم، مراقب روایتها هستند. نباید به قول رهبرشان، نه بزرگ‌نمایی و نه کوچک‌انگاری کرد. از روز سیزدهم، جنگ روایتها شروع شد. روایت امروز، ساز و کار گذشته را ندارد. فرش روایت، با تار و پود فریب بافته می‌شود...

گلایه‌ها هم سرجای خودشان است که چرا در 12 روز، هنرورزان برخلاف نظامیان، زمین‌گیر شدند. تیر نخورده، بر زمین خوردند. بُهت کردند، گاه به شک افتادند. معلوم شد ۴۵ سال هرچه  نشسته و خورده بودند و هر چه ایستاده تندیس گرفته بودند به اندازۀ ۱۲ روز فشنگ نداشتند تا به عمق سرزمین رسانه‌های دشمن شلیک بکنند! فرماندهان نظامی همۀ مسئولیتها را به دوش گرفتند.

گویی علاجی نداشتند.به جز «علاج» محسن چاووشی با شعر کاظم بهمنی، صدایی بلند نشد. اگر نبود مداحی‌ها و نوحه‌ها معلوم نبود چه بر سرمان می‌آمد.خوب شد که «ایران» را به هنگام خواندیم و سمفونی ایران را  با غیرت عاشورا طنین انداختیم. کافی بود در این بزنگاه، وحدت را پشت گوش می‌انداختیم، ای بسا، سرِ سرنوشتمان را  می‌بریدند.جهود با لشکری از جُهال، خاک آبرویمان را به توبره می‌کشید و ریشمان را به دست یانکی مست می‌دادند چون گفته بود، بزنید ریشه این ملت را.

 

چند نکتۀ الزام‌آور:

1- اتحاد و وفاق این بزنگاه تاریخ در پدیده‌های اجتماعی به کار گرفته شود و کینه‌ها را  دوباره خرمن نکنیم.

2- نقش فرماندهی و رهبری دفاع که در همۀ عرصه‌ها جلوتر از همه بودند، باز تعریف شود که او چگونه  راز مردم را فهمیده است.

3- آثار نقشۀ شوم تجزیۀ کشور و پیامدهایش را از عمق تاریخ بیرون بکشیم و به فهم نسل جدید برسانیم.

4- اثر بخشی و علت پژوهی وحدت دینی از سیستان تا آذربایجان غربی را ارج بنهیم و بدانیم، چه اتفاقی افتاد که علمای تراز اول اهل سنت ایران و عرب به پای وطن و رهبرشیعی‌شان ایستادند و قبضۀ شمشیرشان را برای صهیونیزم تیز کردند.

5-چگونه باید اختلافات مذهبی را کنار بگذاریم.

6- بازسازی شخصیتهای شهید این ایام را جدی بگیریم (مدل سازی فرهنگی)

7- تروریسم دولتی را درست و دقیق روایت کنیم که دنیا را هدف گرفته است.

 

توحید اصغرزاده

چهارشنبه یک مرداد 1404

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۵ مرداد ۰۴ ، ۱۸:۰۲
حسین غفاری