بیدمشک

شمیمی از عالم فراخاکی

بیدمشک

شمیمی از عالم فراخاکی

طبقه بندی موضوعی
بایگانی

زخم های نشمرده

سه شنبه, ۱۰ فروردين ۱۴۰۰، ۰۶:۵۶ ب.ظ

 

... یک جایی توی همان معبر یکی از مجروحین چسبید به پای من. به ما گفته بودند که اصلاً کاری به کار مجروحین و شهدا نداشته باشیم. امدادگرها خودشان به مجروحین می­رسند.

از ترس پایم را هی می­کشیدم و می­گفتم که الان امدادگر می­آید، ما باید برویم جلو!

گفت: یک لحظه برگرد!

برگشتم دیدم یک خشاب توی دستش گرفته، گفت تو را جان امام اینها را از عوض من شلیک کن!

گریه کنان خشابش را گرفتم و خشاب خودم را درآوردم و آن را گذاشتم توی کلاش.

 

از کتاب «زخم های نشمرده»

خاطرات جانباز آزاده مدافع حرم مرحوم حاج جعفر عباس نژاد

تدوین حسین غفاری

موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰۰/۰۱/۱۰
حسین غفاری

دفاع مقدس

کتاب

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی