بیدمشک

شمیمی از عالم فراخاکی

بیدمشک

شمیمی از عالم فراخاکی

طبقه بندی موضوعی
بایگانی

براده های خورشید

سه شنبه, ۱۰ فروردين ۱۴۰۰، ۰۶:۵۴ ب.ظ

 

چون روایت­ها از زبان افراد متعددی نقل شده است لذا برجسته شدن افراد که بیشتر در کتابهایی اتفاق می­افتد که متکلم وحده بوده و خاطرات فردی می­باشند، در این کتاب اتفاق نیفتاده و به قول آقای رحیم قره­جه­داغی از سرباز تا فرمانده این گردان، نقش مژثر و بسزایی در مأموریت­ها داشته­اند.

انسان­هایی در این گردان بالیدند که امروز از نظر مهارت­های نظامی در رده­های مدیریتی، سرداران شجاع این مرز و بومند. عده­ای نیز در راه اعتلای نظام جمهوری اسلامی، قالب خویش در زمین نهاده، پا در رکاب آسمان گذاشتند و به طیران در باغ­های ملکوت درآمدند.

نیروهای گردان جندالله ارومیه، وجب به وجب این شهرستان را در نوردیده، ضدانقلاب را از شهر و روستاها بیرون رانده و امنیت را دوباره تا مرزها برقرار کرده و در این میان پا را از محدوده جغرافیایی شهرستان برون نهاده، حتی تا مأموریت­های برون مرزی نیز رهسپار شدند و پس از سال­ها، روایت­های کوتاهی از  این دلاوری­ها در این کتاب مختصر جمع شد که اگر نبود غبار فراموشی سی و چند ساله، شاید این دفتر به چندین مجلد می­رسید.

 

از کتاب «براده های خورشید»

مروری بر تاریخچه و عملیات­های گردان جندالله ارومیه

مؤلف: حسین غفاری

چاپ اول 1399

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۰ فروردين ۰۰ ، ۱۸:۵۴
حسین غفاری

انتزاع

شنبه, ۷ فروردين ۱۴۰۰، ۰۷:۱۱ ق.ظ

و انتزاع چه چیز غریبی است

گاه آن به سراغ تو می آید

گاه تو به سراغ آن می روی

این آدم از بیرون مظروف است

اما از درون گویی بی انتهاست

و افتادن بی ظرفی در درون ظرف ، غریب است!

و تو نگو غریب، بگو پوستین عالم وارونه شده است

برخی از کتابها پنجره ای بسوی بی سویی است

و شهود دیدن نیست، واقع شدن در ماجراست

و نوشتن رمزخوانی واژه هاست

وقتی لباس حرف بر تن می کنند

برخی فهمها را نمی توان در ظرف کلمات ریخت

هنوز در بُعد گرفتار نشده اند

زمان به ایستگاهش نرسیده

و هنوز نگاه، به دنبال تلاقی است

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۷ فروردين ۰۰ ، ۰۷:۱۱
حسین غفاری

جنگ مداوم

جمعه, ۶ فروردين ۱۴۰۰، ۱۰:۲۹ ق.ظ

وقتی که جنگ شروع شد من 14 ساله بودم.

در کوچه پس کوچه های نوجوانی پرسه می زدم و چقدر دلم می خواست که من هم به جنگ بروم.

و این آرزو دو سال بعد محقق شد و در 16 سالگی عازم جبهه شدم تا تفنگ در دستم بگیرم و بجنگم.

6 سال از عمرم را درگیر جنگ بودم و چون در سال 1363 روی مین رفتم، تا حالا هم با عوارض جنگ، در جنگ بودم اما...!

اما جنگ تنها این نبود.

پدر و مادرم 14 سال جنگیده بودند تا من 14 ساله شده بودم و برادرهایم 17 و 24 ساله و خواهرهایم...

زندگی جنگ است. گاه از درون می تازد. گاه از بیرون یورش می¬آورد.

گاه در کنار شقایقی می توان پناه گرفت. زیر سایه نارونی آسود. اما دوباره باید جنگید.

گاهی زخم های عمیقی برمی دارم.

حالا تنها امدادگری که در کنارم دارم، همسرم هست که مداوایم می کند. امیدم می دهد. تیمارم می کند و دوباره مرا به جبهه می فرستد. همرزم خوب یعنی همین.

حالا پسرم آنقدر بزرگ شده است که بتوانم گاهی به او تکیه دهم.

جنگی بود. جنگی هست و جنگ ها خواهند بود.

 

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰۶ فروردين ۰۰ ، ۱۰:۲۹
حسین غفاری

نوکری اهل بیت

چهارشنبه, ۶ اسفند ۱۳۹۹، ۱۲:۴۵ ب.ظ

مناسبت های این ماه آن قدر زیاد است که نمی شود برای همه کاری کرد. 

حالا که اسفندماه امسال هم با ماه رجب قرین شده و به مناسبت های ملی، مناسبت های مذهبی هم اضافه شده است. 

دیروز 5 اسفند روز بزرگداشت خواجه نصیر الدین طوسی بود. که روز مهندس اعلام شده. 

یکی از دوستان پیشنهادی داد و برای مهندسی از جنس دفاع مقدس یک تصویری در فضای مجازی منتشر کردم. آن هم تصویری از شهید مهدی باکری که 25 اسفند سالروز شهادتش می باشد.

امروز هم سالروز شهادت حمید باکری بود. 

فردا هم سالروز ولادت امیرالمؤمنین علی علیه السلام است. 

دوبیت شعر قلمی کردم و در فضای مجازی منتشر کردم. 

گفتم وبلاگ هم بی نصیب از اینها نباشد:

تو زاده ی کعبه ای همین ما را بس

تو همسر کوثری همین ما را بس

سیاره ی عاشقی تو بر شمس نبی

ما را به تو نوکری، همین ما را بس 

 

 

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰۶ اسفند ۹۹ ، ۱۲:۴۵
حسین غفاری

امام جمعه مظلوم

پنجشنبه, ۳۰ بهمن ۱۳۹۹، ۰۶:۵۱ ق.ظ

دوشنبه (27 بهمن)شب مهمان امام جمعه بودیم.

حدود 80 نفری بودیم.

برای خودش تألیف قلوبی بود.

آدمهایی که در دوران دفاع مقدس برای خودشان کسی بودند و بعد از آن هم در سپاه و ادارات و ... مسئولیتی داشتند.

فضای مجازی حسابی ذهنها را با توجه به متنی که یک طلبه! با یک تبریک معنادار خطاب به حجت الاسلام سید مهدی قریشی نوشته بود، آشفته بود.

برای همین قرار شده بود این جمع دوستان، حرفهای خود را بی پرده با امام جمعه در میان بگذارند.

برخی گلایه داشتند که چرا اجازه دادید برخی منسوبین به شما مسئولیت بپذیرند؟!

آقا فرمودند: مگر من بر آن آدمها ولایت دارم؟ و یا شرعاً مجاز هستم مانع از پیشرفتشان شوم. برای مثال برادرم که سالهای سال در جهاد کشاورزی مسئولیت داشته و تخصصش هم امور دام است و قرار بوده مسئولیت سازمانی را هم به او بدهند حالا یک مسئولیت پائین تری به او دادند را من مانع شوم...

و موارد دیگری که اصل موضوع دروغ بوده و ...

برخی گلایه داشتند که وقتی شبکه فساد را در شهرداری ارومیه گرفتند چرا در نماز جمعه واکنشی نشان ندادند؟

آقا فرمودند هر چند به صورت جدی موضوع را از مبادی ذیربط پی گیری می کنم، اما من مسئولیت شرعی دارم و نمی توانم با طرح موضوعاتی که هنوز در مرحله بررسی است روی نظر قاضی تأثیر بگذارم...

و همه این موارد از تقوای ایشان خبر می داد. هرچند در ادبیات سیاسی این روزها، اینچنین آدمی را «ترسو» خطاب می کنند!

من خود بارها به صورت خصوصی خدمت امام جمعه می رسم و شبهاتم را می پرسم و اگر مواردی باشد به گوششان می رسانم. اما این بدین معنی نیست که ایشان هم  مثل من فکر کنند. قطعاً ایشان ملاحظاتی دارند و احکامی را بر آنها مترتب می دانند که من از آنها غافل هستم.

و از همین جا به «مظلومیت» امام جمعه از این لحاظ پی بردم. حتی گاهی دوستان هم وقتی انتظارات شخصی خودشان را در نزد امام جمعه برآورده شده نمی بینند از او دور می شوند...

خداوندا به ما توفیق درک عالمانه امور همراه با تقوا عنایت بفرما

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۳۰ بهمن ۹۹ ، ۰۶:۵۱
حسین غفاری

سریال درمانی

شنبه, ۱۸ بهمن ۱۳۹۹، ۱۲:۳۳ ب.ظ

 

بسم الله الرحمن الرحیم

 

سریال درمانی

 

گاهی آدم دوست دارد بنشیند و سریال زندگی اش را برای بار دوم از زاویه ­ای دیگر ببیند. چون همان یکباری که پخش می­شود؛ خودت یکی از نقش­های اصلی داستان را بر عهده داری و نمی توانی خوب همه ماجرا را ببینی!

سریال ژاپنی «آسا» چنین امکانی را در یک مقطع زمانی از کودکی تا سن پیری یک شخصیت برای ما به زیبایی تمام به تصویر می­کشد. شخصیتی که از کودکی رشد می کند و در کنارش آدمهای متفاوتی نقش پدر، مادر، بعدها پدر شوهر و مادر شوهر و خواهر و برادر و ... را همزمان با تحولات کشورشان و گذار از سنت به مدرنیته نشان می­دهد.

هر کسی نقشی دارد اما تمرکز نه بر سودجویی شخصی که کمک به ژاپن و نوع نگاه برای پیشرفت و چگونگی تحول را بسیار ظریف به آدم نشان می دهد.

سریال آسا کانونهای خانواده را در اشکال مختلف با شخصیت های گوناگون به تصویر می کشد. اما با برایندی آرامش بخش و رو به جلو که آموزه های تربیتی خوبی را به نمایش می­گذارد. آدمهایی که بزرگ می شوند و بچه دار می شوند و بچه های آنان در یک مقطع زمانی خلاف آنچه خانواده از آنها انتظار دارند عمل می کنند و چگونگی مسیریابی و کمک خانواده برای پیمودن علایق و رسیدن به آرزوهای مطلوب از اثر گذارترین صحنه های این سریال است. زندگی مسالمت آمیز در کنار اختلاف سلیقه ها و همیاری به هم برای رشد همدیگر زیبایی های این سریال را دو چندان کرده است.

برخلاف سریالهایی (چه ایرانی یا خارجی) که به نوعی تفکرات مخربی چون پدرسالاری یا مادرسالاری، خیانت، عشقهای چند وجهی، زندگی های اشرافی و ... را به بیننده خود القا می کند؛ سریال آسا توانسته تمام تهدیدهای موجود در مسیر زندگی را به فرصت تبدیل کند.

من و همسرم این سریال را به تماشا نشستیم و در غم و شادی بازیگران این سریال سهیم شدیم و هر بار با حس خوبی از پای تلویزیون برخاستیم. گویی یکبار دیگر به تماشای سریال زندگی خودمان نشستیم و برای آینده کوتاهی که از زندگی برایمان مانده نقشه های زیبایی را ترسیم نمودیم.

گاهی به نظرم می رسد برای برخی از خانواده ها بجای مشاوره باید «سریال درمانی» را تجویز کنیم. و یک مجموعه ای از این نوع سریالها را به آنها بدهیم و بگوئیم بروید این را با خانواده نگاه کنید.

 

حسین غفاری

شنبه 18 بهمن 1399

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۸ بهمن ۹۹ ، ۱۲:۳۳
حسین غفاری

بانوی بهشت

چهارشنبه, ۱۵ بهمن ۱۳۹۹، ۰۵:۲۸ ب.ظ

در شب ولادت حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها تبریک ها و پیامهایی از این ور و آن ور می آمد . دوست خوبم حجت الاسلام محمد حسنی شعری را فرستاده بود که منقلبم کرد. در اینترنت دنبالش گشتم دیدم از آقای کاظم بهمنی است.

همان را کارت تبریکی کردم و برای دوستان فرستادم.

ارزش باز نشر داشت:

 

شب تاریک کنار تو به سر می آید
نام «زهرا» به تو بانو چقدر می آید

آبرو یافته هر کس به تو نزدیک شده ست
خار هم پیش شما گل به نظر می آید

و نبوت که به یک معجزه آوردن نیست
 از کنیزان تو هم معجزه بر می آید!

به کسی دم نزد اما پدرت می دانست
وحی از گوشه ی چشمان تو در می آید

پای یک خط تعالیم تو بانو والله
عمر صد مرجع تقلید به سر می آید

مانده ام تو اگر از عرش بیایی پایین
چه بلایی به سر اهل هنر می آید

مانده ام لحظه ی پیچیدن عطر تو به شهر
ملک الموت پی چند نفر می آید؟!

کاظم بهمنی

 

۰ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰ ۱۵ بهمن ۹۹ ، ۱۷:۲۸
حسین غفاری

رونمایی از خدمات همسر

دوشنبه, ۱۳ بهمن ۱۳۹۹، ۱۱:۱۷ ق.ظ

هوالمحبوب

 

به «افسانه» گفتم ما زور می زنیم و سالی، دو سالی یک عدد محصول می دهیم بیرون مثل یک کتاب!

تازه چقدر دبدبه و کبکبه دارد، رونمایی، جلسه نقد و بررسی، گزارش ...

اما تو هر روز محصول بیرون می دهی. برنامه های تو فشرده است. محصولاتت روزانه و متنوع است مثل ناهار، شام، کار منزل و ...

اما چون هر روز این اتفاقات می افتد ما به آن عادت می کنیم.

اگر قرار بود هر روز ظهر از غذاهای لذیذ تو رونمایی کنیم، می دانی چه اتفاقی می افتاد!؟

متشکرم که چراغ خانه را گرم و روشن نگه داشته اید.

گاهی باید به شانه هایی که پایمان را روی آن گذاشته ایم تا بزرگ به نظر برسیم؛ نگاهی داشته باشیم.

حسین غفاری

10 بهمن ماه 1399

۰ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰ ۱۳ بهمن ۹۹ ، ۱۱:۱۷
حسین غفاری

اذان شهید باکری نیست!

سه شنبه, ۷ بهمن ۱۳۹۹، ۰۹:۴۲ ب.ظ

چندی پیش در یکی از گروههای مجازی صدای اذانی را گذاشتند که ذیل آن هم نوشته بودند:

طنین اذان با صدای شهید باکری در لشکر عاشورا

برای ما که در لشکرعاشورا بودیم کمی این مطلب عجیب می نمود. 

وقتی به جناب اینترنت متوسل شدیم دیدیم برخی خبرگزاری ها هم همین را اینگونه منتشر کرده اند. 

یکی از دوستان بالاخره زحمتش را کشید و در برنامه باد صبا که تقویم اذان گو هست و تعداد زیادی آرشیو اذان دارد آن را استخراج کرد که این اذان شهید باکری نیست!

این صدای اذان حزین متعلق است به حجت الاسلام اسماعیل پور است. 

چیزی که مرا اذیت می کند این است که ما هرچه به دستمان می رسد زود در فضای مجازی دست به دست نکنیم. و کمی در اطراف مطالب فکر کنیم. 

واقعاً الان می بینم که چرا علمای قدیم اجازه روایت می گرفتند!

شاید الان باید برای فضای مجازی هم اجازه انتشار مطلب گرفت. 

 

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰۷ بهمن ۹۹ ، ۲۱:۴۲
حسین غفاری

وصال یاران

دوشنبه, ۲۹ دی ۱۳۹۹، ۱۰:۴۴ ب.ظ

امشب در حسینیه امام خمینی، مداح مجلس جناب حجت الاسلام اکبرپور چند بیت از یکی از غزلهای «نیر تبریزی» را در حضور مقام معظم رهبری خواند از زبان علی علیه السلام در رفتن حضرت زهرا سلام الله علیها.

میرزا محمد تقی مامقانی یا میرزا محمدتقی حجت‌الاسلام متخلص به نیر متولد 1248 ه ق (4 آبان 1211 ش) در تبریز متولد شده است. مراثی او در باب کربلا فوق العاده است. نیر در 12 رمضان سال 1312 ه ق دار فانی را وداع گفته و پیکر ایشان در وادی السلام دفن شده است.

دیوان نیر تبریزی

جا دارد این غزل دوباره باز نشر شود:

 

بگذار تا بماند چشمم به رهگذاران
پاداش آن که نشناخت ؛ قدر وصال یاران
ای ابر نوبهاری باران نبار دیگر
طوفان چشم امروز؛ بگرفته جای باران
یارب مباد کس را حیران؛ دو دیده چون من
چشمی به روی منظور؛ چشمی به ناقه داران
ما بار ناقه بستیم، دل ماند پیش دلدار
کارم به مشکل افتاد؛ ای خیل هم قطاران
ای ساربان خدا را، آهسته ران که شاید
دیگر فتد به رویش؛ چشم امیدواران
چشمی به روزگاری، بودم به گل عذاری
رفتیم و ماند بر چشم؛ حسرت به روزگاران
بو کآن ستاره روز، بار دگر بتابد
هر شب شمارم اختر؛ چون چشم شب گذاران
درد دل ضعیفم ناگفته ماند با دوست
لختی عنان بدارید؛ ای خیل رهسپاران
رفت از خزان هجران گلهای عیش بر باد
دریاب بوستان را ؛ ای شوکت بهاران
از پا فتادگانیم بگذر ز ما و نگذار
ما را در این بیابان؛ ای میر شهسواران
رحمت به روزه داران از فضل او عجب نیست
ای ابر ! هین فروبار؛ بر فرق میگساران
گو چشم روزگاران بر حال ما بگرید
گر لطف شه نگیرد؛ دست گناهکاران
فروانروای محشر مینو گسار کوثر
دادار بنده پرور؛ سالار تاجداران
باد صبا به جانان بر گو که مانده «نیّر»
دور از تو با دل زار؛ اندوه غم هزاران

غزل 189 از دیوان نیر

با مقدمه و تصحیح دکتر بهروز ثروتیان

۱ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۹ دی ۹۹ ، ۲۲:۴۴
حسین غفاری