بیدمشک

شمیمی از عالم فراخاکی

بیدمشک

شمیمی از عالم فراخاکی

طبقه بندی موضوعی
بایگانی

۱۱ مطلب در آبان ۱۴۰۱ ثبت شده است

چراغ امید

شنبه, ۲۸ آبان ۱۴۰۱، ۰۵:۲۰ ب.ظ

امروز حضرت آقا با جمعی از مردم اصفهان دیدار داشتند. (28 آبان 1401)

جمله ای که بالای سر حضرت آقا بود، بخشی از آیه 47 سوره روم بود. 

اگر کمی حس کنجکاوی داشته باشید می روید و تمام آیه را در قرآن می بینید. کل آیه به این عبارت است:

وَلَقَدْ أَرْسَلْنَا مِنْ قَبْلِکَ رُسُلًا إِلَىٰ قَوْمِهِمْ فَجَاءُوهُمْ بِالْبَیِّنَاتِ فَانْتَقَمْنَا مِنَ الَّذِینَ أَجْرَمُوا ۖ وَکَانَ حَقًّا عَلَیْنَا نَصْرُ الْمُؤْمِنِینَ

و ما پیش از تو پیمبرانی به سوی قومشان فرستادیم و آنها معجزات و ادله روشن بر آنان آوردند، پس از کافران بدکار انتقام کشیدیم، و بر ما نصرت و یاری اهل ایمان حتم است.

یعنی این چراغ روشن و امیدوارانه ای که حضرت آقا برما روشن کردند. هم موضوع انتقام را در دل خود دارد و هم آرامش و نصرت مومنین توسط حضرت حق را که خداوند آن را حقی بر گردن خود می داند. 

پس هم باید آرامش خود را حفظ کنیم و هم به آینده امیدوار. 

نکته اساسی در این خصوص همراهی با ولایت است.

لبیک یا خامنه ای

#پیروزی

#امید

 

۱ نظر موافقین ۱ مخالفین ۱ ۲۸ آبان ۰۱ ، ۱۷:۲۰
حسین غفاری

انتقام

جمعه, ۲۷ آبان ۱۴۰۱، ۱۱:۲۲ ق.ظ

نکته ای که در اغتشاشات اخیر غیر از آن صحنه های مضحک خیابانی خود را نشان می دهد، مردودی بسیاری از صاحبان تریبون است که یکی پس از دیگری خود را به نمایش میگذارند. 

از سقوط چهره ها تا نمایندگانی که به وقت انتخابات سنگ اسلام و مردم و ولایت را به سینه می زنند. 

مشخص می شود اینها آدمهای عرصه سخت نیستند و در مواقع لزوم سنگرها را رها می کنند . 

مهم این است که ما در کنار ولایت باشیم چون ولایت با خداست!

و آنها که از خدا جدا شدند بدانند که : 

فَلَا تَحْسَبَنَّ اللَّهَ مُخْلِفَ وَعْدِهِ رُسُلَهُ ۗ إِنَّ اللَّهَ عَزِیزٌ ذُو انْتِقَامٍ (سوره ابراهیم آیه 47)

مپندار که خدا وعده‌اى را که به پیامبرانش داده است خلاف مى‌کند. خداوند پیروزمند و انتقام‌گیرنده است.

باید به اغتشاش گران گفت : 

ای مگس حضرت سیمرغ نه جولانگه توست

عِرض خود می بری و زحمت ما میداری

(حافظ)

 

#همراه_با_ولایت

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۷ آبان ۰۱ ، ۱۱:۲۲
حسین غفاری

کاروان رفت

چهارشنبه, ۲۵ آبان ۱۴۰۱، ۱۱:۴۴ ق.ظ

این عکس قبل از عملیات تکمیلی کربلای 5 در سال 1365 در پادگان شهید مهدی باکری انداخته شد و سه نفر از این آدمها به افتخار شهادت نایل شدند: رسول تعاون، مرتضی میلانی و بهروز درستکار
سعید یکسال ماند تا در عملیات بیت المقدس در سال 66 پرواز کند و ما ماندیم. 

(از راست شهید سعید خیرآبادی و من)

سال 1364 که این عکس را در ناحیه 3 مقاومت بسیج شهر ارومیه بالای مسجد لطفعلی خان انداختیم باورم نمی شد که 2 سال بعد سعید را از دست خواهیم داد. 
حالا دیگر خاکریزها برداشته شده است و گاهی برخی به خودزنی هم رسیده اند. 

آدمهایی که در کنار هم بر علیه دشمن بودیم و حالا برخی خودشان دشمن شده اند!

از خدا می خواهم که عاقبت ما را ختم بخیر کند. 

همه این برنامه ها مال غفلت انسان از خداست. 

غفلت مسئولین از مردم.

نشو و نمو شیاطین در عرصه های مختلف و افتادن به جان تار و پود فرهنگ ما است. 

خدایا ما را از قافله شهیدان جدا مفرما 

۱ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰ ۲۵ آبان ۰۱ ، ۱۱:۴۴
حسین غفاری

علامه و ما ادریک علامه

سه شنبه, ۲۴ آبان ۱۴۰۱، ۱۰:۴۶ ق.ظ

نقاشی من از علامه سید محمد حسین طباطبایی در سال 1371، دفتر سررسید خودم

 

علامه طباطبایی و ما ادریک علامه!

البته این عنوان بیشتر برای خود من است که علامه را نمی شناسم! آنکه می خواهد علامه را بشناسد باید زبانش را درک کند. باید حداقلی از علومی را که او می دانسته را بداند. باید اساتید طراز چندمی از اساتیدی که او دیده را ببیند و بعد بتواند از علامه سخن بگوید. 

استاد ما حجت الاسلام سید عبدالله فاطمی نیا رحمه الله علیه می فرمودند فردی که نسبت به شخصی ایراد می گیرد حداقل به اندازه او باید درس خوانده باشد تا مثلا بگوید فلانی در این خصوص اشتباه می کند. 

در خصوص بهره برداری از هم همینطور است. اما ما به واسطه همین علمای اعلام و استادی چون مرحوم فاطمی نیا و آثار گرانقدر استاد مطهری و بزرگانی چون مرحوم علامه حسن زاده آملی و مفسر بزرگ قرآن استاد جوادی آملی، از زلال چشمه های عرفان این مرد بزرگ و الهی جرعه هایی نوشیده ایم و محبت قلبی به این بزرگوار داریم. 

آب دریا را اگر نتوان کشید

هم به قدر تشنگی باید چشید

آدم که یادداشتهای جلسات اخلاقی و عرفانی علامه طباطبایی را که مرحوم حاج شیخ علی سعادت پرور تهرانی در مجموعه 4 جلدی ثمرات حیات را می خواند به عیان دریچه های لطف الهی را به روی خود گشوده می بیند. 

رحمت و رضوان الهی بر او و استادانش و شاگردانش باد. 

علامه سید محمد حسین طباطبایی متولد 1281 و وفاتش در 24 آبان 1360 بوده است. 

 

۱ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰ ۲۴ آبان ۰۱ ، ۱۰:۴۶
حسین غفاری

شهادت حمید باکری از زبان آقا مهدی

دوشنبه, ۲۳ آبان ۱۴۰۱، ۱۰:۱۸ ق.ظ

بعد از شهادت حمید باکری در عملیات خیبر گویا برخی، من جمله بنیاد شهید هنوز در شهادت حمید تردید داشتند و با احتیاط با این موضوع برخورد می کردند. 

مهدی و حمید باکری و طریقت

در نامه ای که آقا مهدی به حاج باقر طریقت نوشته اند و برای اولین بار منتشر می شود ایشان درخواستی از حاج باقر طریقت داشتند که در آن به صراحت از شهادت حمید می گوید. 

این نامه بدون تاریخ است ولی با توجه به اشاره به بازگشت حاج باقر از زیارت حج باید مهرماه و یا آبان سال 1363 باشد. 

نامه مهدی باکری

بسمه تعالی

برادر حاج آقا طریقت*

سلام علیکم.

من بعلت اینکه بسرعت آمدم و رفتم نتوانستم به خدمت برسم. اینشاالله بزودی بتوانم جهت تجدید دیدار که از مکه معظمه هم تشریف آورده اید بیایم. 

زحمتی داشتم راجع به وضع خدمتی مجید* که گویا بنیاد شهید گواهی شهادت به حمید صادر نمی کند تا نظام وظیفه قبول کند. شما با بنیاد شهید تماس بگیرید ما بعلت اینکه اطمینان به شهادت وی داریم و جنازه اش 24 ساعت در قسمت خودمان بود. اگر قبول کنند ما از لشگر گواهی شهادت صادر کنیم و بنیاد شهید از روی آن به حوزه گواهی بدهد. 

با تشکر باکری (امضاء)

 

*مجید باکری برادر مهدی

*آقای حاج باقر طریقت برادر شهید کریم طریقت و مسئول وقت هلال احمر استان آذربایجان غربی که همکاری تنگاتنگی با آقا مهدی در لشگر 31 عاشورا داشت. 

(با تشکر از دوست عزیزم آقای سعید ملکی در بنیاد ایرانشناسی)

۲ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۳ آبان ۰۱ ، ۱۰:۱۸
حسین غفاری

کدام ورزشکار

شنبه, ۲۱ آبان ۱۴۰۱، ۱۰:۲۲ ق.ظ

مقام معظم رهبری در دیدار در دیدار دست‌اندرکاران دومین کنگره ملی شهدای ورزشکار به یک مطلبی اشاره کردند به این عبارت که: 

هرمانهای ما و ورزشکارهای عزیز ما که در میدانها شرکت میکنند ــ چه میدانهای داخلی، چه میدانهای بین‌المللی ــ توجّه داشته باشند که فقط داخل میدان نیست که آنها زیر دید دوربینند، [بلکه] در بیرون میدان هم زیر دید دوربینند؛ افکار عمومی، چشمهای مختلف، گاهی دلهای بدخواه، اینها را زیر نظر میگیرند برای اینکه بتوانند یک نقطه‌ضعف اخلاقی، یک نقطه‌ضعف عملی از اینها پیدا کنند تا آن پیروزی‌ای را که در میدان به دست آورده با آن از بین ببرند. در میدان پیروز میشود، در بیرون میدان دچار آفت میشود. [لذا] مراقب رفتارشان در خارج از میدان مسابقه هم باشند و بدانند که بایستی حیثیّت خودشان و شرف خودشان و آبروی خودشان را حفظ کنند؛ هم آبروی خودشان را، هم آبروی ملّت و کشورشان را. دام و دانه‌های زیادی پیش پای قهرمانهای ما گسترده‌ میشود.(تمام)

 

متاسفانه اخیرا شاهد رفتار برخی از ورزشکارانی به نام تیم ملی در هر رشته ورزشی هستیم که تمام نان و نوایشان از جیب این ملت تأمین شده و حالا اهانت آشکاری  به دین و پرچم و سرود ملی کشورمان می کنند . به نوبه خود به صراحت اعلام می کنم ما چنانچه این نوع آدمها را به عنوان نماینده به مسابقات جهانی نفرستیم ، سنگین تریم!!

 

۲ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰ ۲۱ آبان ۰۱ ، ۱۰:۲۲
حسین غفاری

حافظه تاریخی

جمعه, ۲۰ آبان ۱۴۰۱، ۱۱:۴۵ ق.ظ

 

بازنمایی حافظه تاریخی ما در سخنرانی آقای «وحید جلیلی» در جمع دانشجویان که به نوعی اغتشاشات اخیر را رصد می کند. 

بلوای بدویّت مدرن یا کاریکودتای تمدنی

حتما توصیه می کنم که بخوانید. 

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۰ آبان ۰۱ ، ۱۱:۴۵
حسین غفاری

بنا عرف الله

پنجشنبه, ۱۹ آبان ۱۴۰۱، ۰۹:۲۴ ق.ظ

فاطمی نیا

 

در دوران دانشجویی در تهران از سال 64 به خدمت استاد سید عبدالله فاطمی نیا می رسیدم. 

بعدها به منزلشان هم می رفتم. تا اینکه از سال 1369 به اصفهان رفتم و ماندگار آنجا شدم. 

اما در چندین دهه در طول سال، استاد به اصفهان دعوت می شد و ما هم پای ثابت حضور بودیم. 

روزی از ایشان درخواست مطلبی کردم و ایشان این یادداشت را به من و همسرم دادند:

بسمه تعالی 

جناب حسین آقای عزیز؛ و خواهر بزرگوار

انشاء الله توحید خود را قوی کنید و به این مرحله نمی توان رسید مگر از طریق تمسک به اهل بیت علیهم السلام. زیرا فرمودند: «بنا عرف الله» و توسل به حضرت صدیقه کبری یادتان نرود وجود نازنین آن حضرت منشاء خیر است. التماس دعا 

اصفهان 13 رجب 1412 هجری قمری 

فاطمی نیا

(برابر با 29 دی ماه 1370 ش) 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۹ آبان ۰۱ ، ۰۹:۲۴
حسین غفاری

عارفان شهید

يكشنبه, ۱۵ آبان ۱۴۰۱، ۰۸:۳۵ ب.ظ

علیرضا امامی

شهید علیرضا امامی یگانه از شهدای اردبیل است که متولد 30 شهریور سال 1348 بوده و در عملیات بیت المقدس 2 در تاریخ 2 بهمن ماه 1366 در تپههای الاغلو به شهادت رسید. 

از سال 1365 که با ایشان آشنا شدم فهمیدم دبیرستانی است و همزمان با ورود به دبیرستان دروس حوزه را هم خوانده و از شاگردان مبرز سید حسن عاملی بودند. 

با آن سن کم خوددنیایی از عرفان بود و برای ما دروس مختلف از اخلاق و تجوید و قرآن و ... می گفت.

بعد از عملیات کربلای 5 در سال 1366 مکاتبه ای با ایشان داشتم که جواب آن هر چند دیر هنگام ولی بسیار عالی نوشته شده است که امروز برای اولین بار آن را منتشر می کنم تا تذکری دوباری برای من باشد و یادگاری برای دوستان.

از راست نفر اول شهید علیرضا امامی، بندر رحمانلو سال 1366 قبل از عملیات بیت المقدس 2

.................

 

بسم الله الرحمن الرحیم

نامه شهید علیرضا امامی یگانه به حسین غفاری

آدرس فرستنده: اردبیل، محله اوچدکان، کوی مسجد کبود، پلاک 82، علیرضا امامی یگانه

آدرس گیرنده: ارومیه، خیابان شهید مدرس، کوی 8، پلاک 7 [3]، منزل آقای غفاری بدست برادر حسین غفاری برسد.

...........

متن نامه:

بِسمِ المَحبوب و مِنهُ الاِستِعانه و الاِعتصام

به خدمت باسعادت برادر عزیز و بزرگوارم حسین غفاری نَوَّرالله قَلبَهُ الشریف برسد ساعت2:15 نصف شب روز شنبه 7/5/66 می‌باشد. تازه از سرعین که به‌اتفاق برادر جواد(1) و سایر همرزمان کوی محمدیه(صلوات‌الله‌علیهم‌اجمعین) رفته بودیم، برگشته‌ام و تا موقع نماز بهترین فرصت برای انجام ‌وظیفه و به نوشتن نامه پیدا کردم. خواستم که در این دل شب که بیش‌از هرروز دیگر یاد هجران و دوری شهدای همرزمم قلبم را تنگ کرده، با شما از فرسخ‌ها فاصله بیاد آن شب بارانی، درد دلی با هم کرده باشیم. اول باید در این گفتگو نمود که «اَللّهُمَّ عَظُمَ بَلائى وَ اَفْرَطَ بى سُوءُ حالى وَ قَصُرَتْ بى اَعْمالى وَ قَعَدَتْ بى اَغْلالی»(2) ، یعنی خداوندا مصیبت من سنگین شده‌است «اَللّهُمَّ عَظُمَ بَلائى ما رَبِحَتْ تِجارَتی وَ حَسِرَت نَفسی»(3) یعنی خدایا با سرمایه‌ای که دادی قدری از آن رفته و قدری از آن مانده. نه نفع برده‌ام نه سودی به چنگ آورده‌ام. نه نقدیکه به بازار آخرت ببرم و با او متاعی خریداری کنم. چه بازار، بازاریکه در او جز نقد خالص قبول نکنند و صرافش ماهر است، قلب(4) قبول نمی‌کند.

«اَللّهُمَّ عَظُمَ بَلائى» خدایا دردم سنگین شد. تخم به من داده‌ای و مرا به مزرعه دنیا فرستاده‌ای. اینجا را مزرعه آخرت قراردادی. نه تخمی، نه شخمی، نه نسیمی، نه در جوانی زرع پیشکاری نه در پیری زرع پسکاری، نه صیفی(5) نه شتوی.(6) نمی‌دانم فردا که می‌رویم وقت درو چه درو می‌کنیم؟

«اَللّهُمَّ عَظُمَ بَلائى» بسیار باید بگویم دردم سنگین شده‌ است. در این دریای سیاه دنیا افتاده­ام و در گرداب‌ها مبتلا شده‌ام. نه شناگری کردم، نه به ساحلی رسیدم. نه به کشتی نجاتی نشستم. نمی‌دانم این غرقاب ها که برای من مهیا شده آخرِ آنها چه می‌شود. در دریای سیاه دنیا غرق شدم بعد باید در قبر غرق شوم بعد در قیامت. از آن غرق آخری می‌ترسم. آه، آه!

«اَللّهُمَّ عَظُمَ بَلائى» خدایا دردم سنگین شده. الان که این‌جا هستم خود را دست دشمن داده­ام. نفس اماره دشمن، شیطان هم دشمن. مطیع هر دو شده‌ام. می‌ترسم بمانم بر این حالت و از این دو دشمن منتقل به دشمنی‌های بعد از این شوم.

«اَللّهُمَّ عَظُمَ بَلائى» خدایا دردم سنگین است، بلایم سنگین. راه‌ها در پیش دارم. غریبم. از این عالم که می‌روم، در این راه‌های دور نه آشنایی دارم، نه منزل، نه رفیق، نه توشه، نمی‌دانم منزل کجا است. می‌ترسم در آن عالم ویران سرگردان به منزل بمانم فَکذلک در همه این عوالم.

«اَللّهُمَّ عَظُمَ بَلائى» خدایا دردم سنگین شد. آتش‌های گناهان همه در وجودم شعله گرفته‌ است که ملائکه، وقت نماز می‌گویند: قُومُوا إِلَی‏ نِیرَانِکُمُ‏ الَّتِی أَوْقَدْتُمُوهَا عَلَی ظُهُورِکُمْ(7) برخیزید و آتش‌هایی که افروخته­اید در پشتهایتان، و به نمازها آن آتش‌ها را خاموش کنید. می‌ترسم این آتش‌ها بمانند وقت احتضار، آتشِ احتضار هم بیاید بر آن‌ها افزوده شود. آتش قبر هم بیاید بالای آنها. می‌ترسم بمانند تا آتش قیامت بر آنها افزوده شود. می‌ترسم بماند تا آتش، آخرِ کار هم بیاید بالای آنها. خلاصه دردها سنگین است و این چند واهمه­ای که گفتم نمی‌دانم برای کدامیک از اینها گریه کنم.  وَ لِما مِنْها اَضِجُّ وَ اَبْکى؟(8)

گفتم می‌ترسم در تجارت باشم. زراعت سوخته باشم. غرق ‌شده باشم. از ظلمات به ظلمات رفته باشم. آری برادر، کاروان عشق و ایثار رفته‌است و ما در خواب به سر می‌بریم. سؤال این است که کی بیدار خواهیم شد و راه را از کدام طریق­شناس خواهیم پرسید؟ پس برادر بر ما است که در هر جا و با هر کسی باشیم علاوه‌بر عبادات واجبه در روز و شب لحظاتی چند هم باخدای خودمان بنشینیم به کرده‌ها و گذشته‌ها فکر بکنیم. از بد‌هایش طلب مغفرت و آمرزش کرده و به آنچه باید می‌کردیم و نشده زاری و دعا بکنیم و عرض کنیم خدایا اصلاح کن آنچه از ما تباه شده و به اعمال نیکی که اگر صادر شده باشد به درگاه ربوبی­اش شکر بکنیم، که دیگر کوله­بارهای عجیب پشت‌های ما را سنگین نسازد.

آری برادر چند لحظه‌ای با خدا راز و نیاز نمودن و محاسبه اعمال، در جلوگیری از زشتی‌های نفسِ شوم و ظالم، بسیار مؤثر می‌افتد ان‌شاءالله.

برادر، منِ گنهکار به‌هیچ‌وجه خودم را در مقام نصیحت نوشتن و دستورالعمل نوشتن نمی‌دانم و این‌چنین قصدی هم ندارم ولیک درد دل است که با شما درمیان گذاشتم. برادر بر ماست که در تمام اوقات شبانه‌روز به یاد خدا باشیم. به یاد مهر و الطاف او باشیم. خدایی که جز سعادت بندگانش خواستار چیز دیگری نیست.

حسین جان مرا نیز عفو کن از اینکه جواب نامه‌ات به تأخیر افتاد. امید بر آن است که ان شاء الله خداوند علّی عزّت نیز از ما گناهکاران نیز راضی و خشنود باشد. برادر از همگی شما التماس دعا دارم. دعا کنید که موفق باشیم ولی عُجب ما را نگیرد. دعا کنید که فقط خواستمان تحصیل رضای الهی باشد و جز رضایت او به چیز دیگری نیاندیشیم. دیگر عرض قابلی نیست. اگر این نامه را در ارومیه خواندید، حتماً سلام مرا به عموم برادرانی که با این ذره حقیر آشنایی دارند برسانید. علی‌الخصوص برادر عزیزم آقای محسن رنجی حفظه الله تعالی.

دیگر عرض قابلی نیست همه‌تان را به خدای بزرگ می‌سپارم.

10 مردادماه سال 1366 - اردبیل

[امضاء]

عبدالرضا(9) امامی

 

ای دل آن دم که خراب از می گلگون باشی

بی زر و گنج به صد حشمت قارون باشی

در مقامی که صدارت به فقیران بخشند

چشم دارم که به جاه از همه افزون باشی

کاروان رفت و تو در خواب و بیابان در پیش

کی روی ره ز که پرسی چه کنی چون باشی

[حافظ]

 

پاورقی:

[1] - جواد زنجانی(فرمانده وقت گروهان، از گردان قاسم لشکر 31 عاشورا)

2 - بخشی از دعای کمیل: خدایا! بلایم‌ بزرگ شده و زشتى حالم از حدّ گذشته و کردارم خوارم ساخته و زنجیرهاى گناه مرا زمین‌گیر نموده

3 - خدایا بلایم بزرگ شده و تجارتم سود نکرده و حسرت نفس برایم مانده!

4 - تقلبی

5 - صیفی: ویژگی محصولی که در تابستان به عمل می‌آید.

6 - شتوی: ویژگی کِشتی که در زمستان بکارند و حاصلش در بهار یا تابستان به ‌دست آید، مانند جو و گندم.

7 - قَالَ النبی صلی الله علیه و آلهمَا مِنْ صَلَاةٍ یَحْضُرُ وَقْتُهَا إِلَّا نَادَی مَلَکٌ بَیْنَ یَدَیِ النَّاسِ أَیُّهَا النَّاسُ قُومُوا إِلَی‏ نِیرَانِکُمُ‏ الَّتِی أَوْقَدْتُمُوهَا عَلَی ظُهُورِکُمْ فَأَطْفِئُوهَا بِصَلَاتِکُمْ. پیامبر صلی الله علیه و آله فرمودهیچ نمازی نیست که وقت بجا آوردن آن فرا رسد مگر آنکه فرشته‌ای در برابر مردم فریاد می‏کند: ای مردم برخیزید و به آتشهایی که (به سبب ارتکاب گناهان) بر پشت‏های خود افروخته‏اید بنگرید، پس شعله آن آتش‏ها را به یاری نمازهایتان فرو نشانید. (من لا یحضره الفقیه، ج 1، ص 208؛ بحارالانوار، ج 79، ص 209)

8 - بخشی از دعای کمیل: و براى کدامین گرفتاریم‌ به درگاهت بنالم و اشک بریزم؟

9 - نام شهید علیرضا است لکن برای احترام عبدالرضا امضاء نموده است.

 

۳ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰ ۱۵ آبان ۰۱ ، ۲۰:۳۵
حسین غفاری

خوابی که گم شد!

شنبه, ۱۴ آبان ۱۴۰۱، ۰۵:۲۶ ب.ظ

شهید علی حمدالهی 

خوابی که گم شد!

گویی حوض چشمانم لبریز از آب شده است. کافیست پلک چشمهایم فرود آید و آن را به جوی اشک بسپارد.

تصاویر، در پشت این آب لرزان چشمهایم می ­رقصد. پلک می­زنم تا تصویر روشن شود. هوای روشنی از جنس صبح اما بدون آفتاب و یا اینکه آفتابی که تنها نور دارد برای روشنی، فضا را پر کرده است. مفهومی از زمان، حواسم را پرت نمی­کند. فارغ از هرگونه زمان و مکان به دیدن چیزی می­نشینم که تا بحال آن را تجربه نکرده­ام. بازخوانی خاطره نبود. بلکه گویی رخنه در زمان و مکان پدید آمده است و من از این فرصت بدست آمده به دیدار عزیزی در آن سوی عالم می­روم.

سیال می­شوم و دیگر قوانین جاذبه، مرا پابند خود نمی­کند.

از آغاز جاری شدن آبی در زمین شروع می­کنم و کمی از آن فاصله می­گیرم در ادامه آبی به پهنای رودی آرام را می­بینم. آدمهایی که ایستاده ­اند روی آب و با جاری آب، روانند. همه لباس بسیجی دارند. «داود عبدالله پور» را از میان آنان بازمی­شناسم. لبخندی می­زند. معصومیت همیشگی­اش روی صورتش پیداست.

اوج می­گیرم. در دوردست انگار کسی ایستاده است. به سمتش می­روم. «علی حمدالهی» با آن لباس چریکی­ اش، یکی دو سال قبل از شهادتش را تداعی می­کند. به شدت در آغوشش می­گیرم. دستهایم را دور گردنش حلقه می­کنم و فشار می­دهم. داود پیدایش می­شود. قبل از آنی که من به علی بگویم عوض شده ­ای؛ داود به من می­گوید خودت عوض شده ­ای. علی را به سینه می­چسبانم. آنقدری که گویا می­خواهم وجودم را در کالبد او جای دهم. شوق می­ آید. نفسم در سینه حبس می­شود و چشمهایم بارانی می­شود.

ناگهان از خواب برمی­ خیزم. هنوز گرمای هم­ آغوشیم با علی را احساس می­کنم. بدنم سرد می­شود. خودم را با اشتیاق به زیر پتو می­سپارم تا مگر هنوز گرمای علی را حس کنم. چشمها را می­بندم اما این بار گویا که بخواهم یک فیلم را دوباره ببینم، قطعاتی از خوابم را مرور می­کنم. خاطرات مزاحم می­شوند. تصاویر خواب و بیداریم به هم می­ آمیزند و تفاسیر ذهن فعال می­شود. نمی­توانم خودم را رها سازم. گویی در میان همهمه هزاران نفر بخواهم بخوابم. بارها در جایم جابجا می­شوم. کاش می­شد تنها با یک کلید روشن و خاموش، همه چیز را خاموش می­کردم تا دوباره علی را در آن صحرا می­دیدم. اما خوابم گم شد!

قبل از آنکه تمام آنچه دیده بودم را هم گم کنم؛ آنها را به واژه­ ها می­سپارم و در قفس کاغذ رها می­کنم.

نورِ جان در ظلمت‌آبادِ بدن گم کرده‌ام / آه ازین یوسف‌ که من در پیرهن ‌گم کرده‌ام

چون نفس از مدّعای جست‌وجو آگه نی‌ام / این‌قدر دانم‌ که چیزی هست و من‌ گم‌ کرده‌ام

(بیدل دهلوی)

 

حسین غفاری / ساعت 3:30 صبح، 13 آبان 1401

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۴ آبان ۰۱ ، ۱۷:۲۶
حسین غفاری