بیدمشک

شمیمی از عالم فراخاکی

بیدمشک

شمیمی از عالم فراخاکی

طبقه بندی موضوعی
بایگانی

۵ مطلب در آبان ۱۴۰۲ ثبت شده است

سفارش شهید

يكشنبه, ۲۱ آبان ۱۴۰۲، ۰۸:۴۵ ب.ظ

شهید محمدرضا عبدی

شهید «محمدرضا عبدی» در کرانه زمان نشسته بود و زاویه سنگرهای پنج ضلعی دشمن را می­پائید.

همانجا که سکوی پرواز او بود!

به سفارش آقا مهدی باکری در ادامه عملیات رمضان به همراه شهید سیف الله زاده و بهمن یحیی زاده برای بازدید محل عملیات می­روند...

سنگرهای بتنی، کانالها و خاکریزها و بهمن می ­پرسد ما اینجا چکار خواهیم کرد؟ و محمدرضا محل عروجش را نشان می­ دهد.

و کجایند آنهایی که در خاک گیر افتاده ­اند و از آسمان تعریفی ندارند تا ببیند آنهایی که تا انتهای سفرشان را نشان می­ دهند و عاشقانه به قربانگاه می­ روند تا پوستین ماندگی بیاندازند و شولای جاودانگی بپوشند.

و به هنگام عملیات گلوله دوشکا بر سینه محمدرضا جا خوش می کند و بهمن بالای سرش می رسد و محمدرضا تنها به یک سفارش بسنده می کند: «مواظب امام باشید!»

 

(به روایت دکتر بهمن یحیی زاده)

شهید محمدرضا عبدی اوصالو متولد : 24 بهمن 1344، شهادت : 22 تیر 1361 عملیات رمضان

کشف پیکر سال 1374

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۱ آبان ۰۲ ، ۲۰:۴۵
حسین غفاری

رؤیای صادقه

سه شنبه, ۱۶ آبان ۱۴۰۲، ۰۷:۳۳ ب.ظ

از راست: زلفعلی اصغری، نادر ضیایی، شهید علی آذری اهرنجانی، عباس مقدم

 

(به روایت عباس مقدم)

با «علی آذری» همکلاس بودم.

برای همین در جبهه هم با هم بودیم.

در یک دسته و گروهان و گردان.

آن هم گردان قاسم از لشکر 31 عاشورا

راهی عملیات کربلای 5 شدیم.

2 شب بعد از عملیات، شب در حال پیشروی بودیم.

علی یک سربند یازهرا(س) به سرش بسته بود.  

آتش دشمن بی امان می بارید.

گلوله ها صفیرکشان از اطرافمان رد می شدند که ناگاه یک گلوله دوشکا روی قلب علی نشست.

همانجا افتاد!

دستش را برد و سربند زهرا(س) را از سرش کند و با کمی خاک روی زخم قلبش گذاشت.

و همانجا تمام کرد...

و این تمام ماجرا نبود...!

«نادر علی اکبرنژاد» گویی جانش به جان علی بسته بود. او هم افتاد و شهید شد!

ما به ادامه عملیات رفتیم.

آبها که از آسیاب افتاد و تب و تاب عملیات فروکش کرد. آمدیم عقب

نمی دانم شهدا را کجا تخلیه کرده بودند که هنوز جنازه علی به سلماس نرفته بود.

پدرش سراغ بچه اش را می گرفت. می گفت علی شهید شده.

چون جنازه نیامده بود من جرأت نکردم بگویم که علی شهید شده!

اما حیرت من آنجا بود که پدرش گفت من اطمینان دارم که پسرم شهید شده. چند روز بعد از عملیات مادرش خوابی دیده بود که جیغ زنان و گریان از خواب پرید.

گفتم چه شده؟ گفت علی شهید شد. گفتم از کجا می دانی؟ گفت خودم دیدم که گلوله ای به قلبش خورد و او پیشانی بند یازهرایش را روی زخمش گذاشت!

 

علی آذری اهرنجانی متولد 13 بهمن 1348 در سلماس بود که در تاریخ 22 دی ماه 1365 در ادامه عملیات کربلای 5 به شهادت رسید.

نادر علی اکبرنژاد متولد  17 اردیبهشت 1349  در سلماس بود که در تاریخ 22 دی ماه 1365 در ادامه عملیات کربلای 5 به شهادت رسید.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۶ آبان ۰۲ ، ۱۹:۳۳
حسین غفاری

وارونگی!

يكشنبه, ۱۴ آبان ۱۴۰۲، ۰۹:۲۹ ب.ظ

یک بروشوری را از کتاب «تربیت چه چیز نیست؟» دکتر عبدالعظیم کریمی تهیه و در اختیار معلمان گذاشتم. سری به وبگاه ایشان در اینترنت هم زدم به آدرس: https://www.karimi.ir

همانجا با یکی دیگر از کتابهای استاد آشنا شدم که معرفی آن نیز خالی از لطف نبود:

طرح گفتمانِ «غایت های وارونه ، برداشت های ممنوعه»، بهانه ایی برای واگشایی و رونمایی از نگاهی متفاوت به شیوه ای وارونه است تا آن چه در ساختار ذهن و اندیشه ما ،مأنوس و معمول شده است از ریشه و بنیاد نامأنوس و نامعمول بنماید.

با این نگاه ناباب و شاید نایاب، البته با دلی آشوبناک ناگهان در می یابیم که در این جهان باژگون، یا راه را وارونه می‌رویم یا وارونه راه می رویم!

 به بیانی دیگر، یا نگاه ما به زندگی وارونه است و یا نگاه زندگی به ما وارونه شده است؛یا جهان در دید ما دگرگون می‌نماید یا ما در دید جهان دگرگون گشته‌ایم.

 گویا آن چیز هایی را که نمی دانیم به دلیل چیز هایی است که می دانیم؛

آن چیزی هایی که نمی بینیم به دلیل چیزهایی است که می بینیم؛

آن چیزهایی که نمی شنویم به دلیل چیزهای است که می شنویم

و آن چیزهائی را که نداریم بدلیل چیزهائی است که داریم.

برای بازشناسی این جهان وارونه نخست باید با یک «دوربرگردان کامل» جاده پیشِ رو را با «نعلی باژگون» دور بزنیم و هرم شناختی خود را از سَر بِه تَه جابجا و معکوس کنیم.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۴ آبان ۰۲ ، ۲۱:۲۹
حسین غفاری

حجت موجه

پنجشنبه, ۴ آبان ۱۴۰۲، ۰۵:۵۴ ب.ظ

 

... تیر مستقیم بدن حجت را متلاشی نموده و تنها سر و دستش مانده و از سینه به پایین چیزی نمانده بود.

تازه آرزوی بزرگ حجت یادم آمد که می گفت: خدایا برای حجت گلوله توپی بفرست، گلوله کلاش برای حجت افت دارد.

همین مانده از پیکر را، داخل یک جعبه مهمات گذاشتیم و راهی شدیم. بین راه آقا مهدی (شهید مهدی باکری) چراغ داد که بایستیم. پیاده شد و سراغ حجت را گرفت. صالح(شهید صالح اللهیارلو) گفت پشت تویوتاست. آقا مهدی رفت و پتو را کنار زد و گفت: صالح تو حجت را نمی­شناسی؟ و صالح با ناراحتی و شرم و خجالت اشاره به جعبه مهمات کرد. هرکسی جای آقا مهدی بود تعجب می­کرد که پیکر حجت داخل یک جعبه مهمات کوچک چکار می کند. مگر آدم در اینجا جا می شود.

 با بازکردن درب جعبه مهمات، صدای یاحسین آقا مهدی بلند شد و سرش را کنار تویوتا گذاشت و گریه کرد و ساکت شد. بعد هم بدون خداحافظی رفت...

شهید حجت فتوره چی

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰۴ آبان ۰۲ ، ۱۷:۵۴
حسین غفاری

بر روح بیفزائید

چهارشنبه, ۳ آبان ۱۴۰۲، ۰۷:۵۹ ب.ظ

 

امام علی علیه السلام در بخشی از خطبه 183 نهج البلاغه می فرماید:

 أسهِرُوا عُیونَکُم و أضمِرُوا بُطونَکُم و استَعمِلُوا أقدامَکُم و أنفِقُوا أموالَکُم

و خُذُوا مِن أجسادِکُم فَجُودُوا بها على أنفُسِکُم و لا تَبخَلُوا بها عَنها

چشمانتان را شبها بیدار دارید و شکمهایتان را گرسنه و پاهایتان را به کار (عبادت) گیرید و اموالتان را انفاق کنید و از جسمهایتان بستانید و به جانهایتان ببخشید و از این کار بخل و دریغ نورزید .

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۳ آبان ۰۲ ، ۱۹:۵۹
حسین غفاری